چند پارتی
چند پارتی
part:1
مامان ا.ت=میرا
میرا:ا.ت دخترم بیدار شو ظهر مهمونی دعوت ایم
ا.ت:الان بیدار میشم(خوابالود)
میرا:بیدار شو ببینم ما ساعت ۱ باید اونجا باشیم ساعت ۱۲
ا.ت:چییییی(داد)
میرا:آره دیگه
ا.ت:مامان چرا زودتر....مامان ساعت ۱۱ عه که🗿
میرا:خب حالا که پاشدی برو کار هات رو انجام بده
ا.ت:هوفففففف
سلام من ا.ت ام و همونجور که تا اینجا رو خوندین متوجه شدید که با مادرم میرا تو یه خونه زندگی میکنیم
من ۲۴ سالمه و دانشگاه ام رو تموم کردم
وقتی که ۱۰ سالم بود پدرم رو از دست دادم برای همون من و مامانم کلی تلاش کردیم تا به اینجا برسیم
الان مامان من صاحب یه شرکت هستش
امروز هم قراره بریم خونه دوستش که نمیدونم کی هست خلاصه یه حمام رفتم و روتین پوستیم رو انجام دادم و رفتم پایین
میرا:پاشو بیا صبحونه بخور بعد برو حاضر شو
ا.ت:باشه ولی من شب میخوام برم بار
میرا:تو قلط میکنی
ا.ت:مامان من ۲۴ سالمه
میرا:تو هر چقدر هم بزرگ بشی باز دختر کوچولو عه منی
ا.ت:🗿💔
میرا:به هر حال برام مهم نیست قیافت
ا.ت:مامان چرا صبحونه نمیاری
میرا:خب صبر کن حاضر بشه
۱۰ دقیقه بعد
یه کت و شلوار پوشیدم(عکس اش رو میزارم)و موهای کوتاه ام رو شونه زدم یکم از عطر تلخ ام رو زدم و کمی میکاپ کردم که مامانم گفت
میرا:یا میای پایین یا خودم میام بالا(داد)
ا.ت:الان میام
میرا:این چه استایلیِ مگه تو دختر نیستی
ا.ت:به هر حال(رفت تو ماشین)
میرا:هوففف چجوری بهش بگم(آروم)
۳۰دقیقه بعد
میرا:پس به کسی
ا.ت:نمیرینم
میرا:آفرین
ا.ت:😐
زنگ در رو زدم
تهیونگ:کیه
میرا:منم
ا.ت:نگفته بودی دوستت مردِ
میرا:مگه تو باید همه چی رو بدونی(آروم)
تهیونگ:سلام(لبخند)
میرا:سلام
ا.ت:سلام
تهیونگ:اوه میرا چه دختر زیبایی داری
ا.ت:.ممنونم
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #اگوست_دی #یونگی #شوگا #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما #فیکشن #فیک
part:1
مامان ا.ت=میرا
میرا:ا.ت دخترم بیدار شو ظهر مهمونی دعوت ایم
ا.ت:الان بیدار میشم(خوابالود)
میرا:بیدار شو ببینم ما ساعت ۱ باید اونجا باشیم ساعت ۱۲
ا.ت:چییییی(داد)
میرا:آره دیگه
ا.ت:مامان چرا زودتر....مامان ساعت ۱۱ عه که🗿
میرا:خب حالا که پاشدی برو کار هات رو انجام بده
ا.ت:هوفففففف
سلام من ا.ت ام و همونجور که تا اینجا رو خوندین متوجه شدید که با مادرم میرا تو یه خونه زندگی میکنیم
من ۲۴ سالمه و دانشگاه ام رو تموم کردم
وقتی که ۱۰ سالم بود پدرم رو از دست دادم برای همون من و مامانم کلی تلاش کردیم تا به اینجا برسیم
الان مامان من صاحب یه شرکت هستش
امروز هم قراره بریم خونه دوستش که نمیدونم کی هست خلاصه یه حمام رفتم و روتین پوستیم رو انجام دادم و رفتم پایین
میرا:پاشو بیا صبحونه بخور بعد برو حاضر شو
ا.ت:باشه ولی من شب میخوام برم بار
میرا:تو قلط میکنی
ا.ت:مامان من ۲۴ سالمه
میرا:تو هر چقدر هم بزرگ بشی باز دختر کوچولو عه منی
ا.ت:🗿💔
میرا:به هر حال برام مهم نیست قیافت
ا.ت:مامان چرا صبحونه نمیاری
میرا:خب صبر کن حاضر بشه
۱۰ دقیقه بعد
یه کت و شلوار پوشیدم(عکس اش رو میزارم)و موهای کوتاه ام رو شونه زدم یکم از عطر تلخ ام رو زدم و کمی میکاپ کردم که مامانم گفت
میرا:یا میای پایین یا خودم میام بالا(داد)
ا.ت:الان میام
میرا:این چه استایلیِ مگه تو دختر نیستی
ا.ت:به هر حال(رفت تو ماشین)
میرا:هوففف چجوری بهش بگم(آروم)
۳۰دقیقه بعد
میرا:پس به کسی
ا.ت:نمیرینم
میرا:آفرین
ا.ت:😐
زنگ در رو زدم
تهیونگ:کیه
میرا:منم
ا.ت:نگفته بودی دوستت مردِ
میرا:مگه تو باید همه چی رو بدونی(آروم)
تهیونگ:سلام(لبخند)
میرا:سلام
ا.ت:سلام
تهیونگ:اوه میرا چه دختر زیبایی داری
ا.ت:.ممنونم
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #اگوست_دی #یونگی #شوگا #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما #فیکشن #فیک
۱۱.۱k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.