چند پارتی
چند پارتی
part:2
تهیونگ:بفرمایید تو
میرا:مرسی
ا.ت رفت تو
تهیونگ:بهش گفتی(آروم)
میرا:نه هنوز(آروم)
رفتن نشستن
ا.ت:خب اسم شما چیه؟
میرا:کیم ته....
تهیونگ:خودم میگم کیم تهیونگ هستم و از آشنایی با شما خوشبخت ام
ا.ت:من هم جانگ ا.ت هستم منم از آشنایی با شما خوشبخت ام
میرا:خب دخترم امروز منو تهیونگ قراره چیزی رو به تو بگیم
ا.ت:....
میرا:خب منو تهیونگ تو شرکت با هم کم کم دوست شدیم و تا یکسال با هم دوست بودیم ولی بعد از یکسال حس های جدیدی بهم پیدا کردیم و کم کم حس کردیم که عاشق هم هستیم امیدوارم به تصمی....
ا.ت:مامان میفهمی چی داری میگی(داد)
میرا:آروم باش دخترم
ا.ت:مامان چجوری میتونی بابا رو فراموش کنی اصلا این طوری که به این پسره میخوره هم سن منِ و با تو کم کم ۱۲ سال اختلاف سنی داره(داد)
میرا:خب چیکار کنیم دیگه
ا.ت:واقعا که برای همه تون متاسفم(بغض)
این آخرین حرف ا.ت بود و از خونه رفت بیرون
تهیونگ:چرا راستش رو بهش نگفتی
میرا:اون وقت میرفت به همکلاسی هاش میگفت و برامون شایعه درست میکردن
تهیونگ:اون من باید بیام خونتون که
میرا:کلا یکسالِ
تهیونگ:پس من امشب میام خونتون
ویو تهیونگ
وقتی در رو وا کردم یه دختر خیلی خوشگل جلوم بود واقعا خیلی سک.سی و جذاب بود وقتی که فهمیدم دختر میرا عه با خودم گفتم حتما باید این دختر رو مال خودم کنم
ویو ا.ت
تو راه همش گریه میکردم ولی خب مامانم هم حق داشت هر کسی بود بعد از ۱۰ سال تنها بودن خسته میشد رفتم فروشگاه گیم تنها جایی که همیشه آرومم میکرد اونجا بود نمیدونم چجوری ولی آروم میشدم
۸ ساعت بعد
ساعت ۲ شب بود امیدوار بودم که مامانم بیدار نباشه که دیدم برق ها روشنِ پس فهمیدم که بدبخت شدم
تهیونگ:میرا الان میاد خونه چرا اینقدر دور خونه میچرخی سردرد گرفتم
میرا:اگه بیاد پار....
در وا شد
میرا:کجا بودی ها
ا.ت:بار
میرا:هوففف نگرانم کردی
ا.ت:این مرتیکه چرا اینجاست
تهیونگ :از این به بعد اینجا میمونم
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #تهیونگ #جیمین #جونگ_کوک #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:2
تهیونگ:بفرمایید تو
میرا:مرسی
ا.ت رفت تو
تهیونگ:بهش گفتی(آروم)
میرا:نه هنوز(آروم)
رفتن نشستن
ا.ت:خب اسم شما چیه؟
میرا:کیم ته....
تهیونگ:خودم میگم کیم تهیونگ هستم و از آشنایی با شما خوشبخت ام
ا.ت:من هم جانگ ا.ت هستم منم از آشنایی با شما خوشبخت ام
میرا:خب دخترم امروز منو تهیونگ قراره چیزی رو به تو بگیم
ا.ت:....
میرا:خب منو تهیونگ تو شرکت با هم کم کم دوست شدیم و تا یکسال با هم دوست بودیم ولی بعد از یکسال حس های جدیدی بهم پیدا کردیم و کم کم حس کردیم که عاشق هم هستیم امیدوارم به تصمی....
ا.ت:مامان میفهمی چی داری میگی(داد)
میرا:آروم باش دخترم
ا.ت:مامان چجوری میتونی بابا رو فراموش کنی اصلا این طوری که به این پسره میخوره هم سن منِ و با تو کم کم ۱۲ سال اختلاف سنی داره(داد)
میرا:خب چیکار کنیم دیگه
ا.ت:واقعا که برای همه تون متاسفم(بغض)
این آخرین حرف ا.ت بود و از خونه رفت بیرون
تهیونگ:چرا راستش رو بهش نگفتی
میرا:اون وقت میرفت به همکلاسی هاش میگفت و برامون شایعه درست میکردن
تهیونگ:اون من باید بیام خونتون که
میرا:کلا یکسالِ
تهیونگ:پس من امشب میام خونتون
ویو تهیونگ
وقتی در رو وا کردم یه دختر خیلی خوشگل جلوم بود واقعا خیلی سک.سی و جذاب بود وقتی که فهمیدم دختر میرا عه با خودم گفتم حتما باید این دختر رو مال خودم کنم
ویو ا.ت
تو راه همش گریه میکردم ولی خب مامانم هم حق داشت هر کسی بود بعد از ۱۰ سال تنها بودن خسته میشد رفتم فروشگاه گیم تنها جایی که همیشه آرومم میکرد اونجا بود نمیدونم چجوری ولی آروم میشدم
۸ ساعت بعد
ساعت ۲ شب بود امیدوار بودم که مامانم بیدار نباشه که دیدم برق ها روشنِ پس فهمیدم که بدبخت شدم
تهیونگ:میرا الان میاد خونه چرا اینقدر دور خونه میچرخی سردرد گرفتم
میرا:اگه بیاد پار....
در وا شد
میرا:کجا بودی ها
ا.ت:بار
میرا:هوففف نگرانم کردی
ا.ت:این مرتیکه چرا اینجاست
تهیونگ :از این به بعد اینجا میمونم
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #آگوست_دي #هوسوک #جیهوپ #تهیونگ #جیمین #جونگ_کوک #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۹.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.