چای

یک شعر، یک بهانه‌ی بهتر به جای چای
یک استکان خیالِ مصوّر به جای چای

آرامش صدای تو وقتی که می‌بَرد
ما را به خلسه‌های مکرّر به جای چای

دیگر چه جای واهمه؟ در این سکوتِ محض
فنجانی از ترانه بیاور به جای چای

در ذهنِ استکانِ تهی از کمانچه‌ام
حتماً بریز یک نُت دیگر به جای چای

برگشته از ملالِ همین روزمرّگی
بگذار روی شانه‌ی من سر به جای چای

پلکی بزن، برای منِ تشنه‌تر بریز
یک‌جفت چشم قهوه‌ایِ تَر به جای چای

با من بنوش ای غمِ جامانده در دلم
یک شعر -یک خیالِ مصوّر- به جای چای...

#سید_حبیب_نظاری
مخصوص شما
@afsane_h
دیدگاه ها (۳)

پیام دادم: من نیم ساعت دیگه گلستانم.هنوز پارک نکرده بودم که ...

حدیث عشق

حوالی غروب بود که شروع شد.همان بحثهای بی سر و ته همیشگی...ام...

در قفلِ فروبسته‌ی غم‌های دلِ خویشآن کهنه‌#کلیدیم که دندانه ن...

یک شعر، یک بهانه‌ی بهتر به جای چاییک استکان خیالِ مصوّر به ج...

یک شعر، یک بهانه‌ی بهتر به جای چاییک استکان خیالِ مصوّر به ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط