ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part28
اومدم بیرون که تهیونگ اومد سمتم که بینی مو با دستم گرفتمو بهش
گفتم: تهیونگ جلو نیا که اصلا حوصلتو ندارم
ته: واااا چت شده تو «تعجب»
ات: میپرسی چم شده من حاملم اصلا میدونی یعنی چی «بغض»
ته: خب اینکه خیلی خوبه ناراحتی نداره که بغض کردی
ات: کجاش ناراحتی نداره من تو اون خونه گوفتی کم بدبختی میکشم که این بچه بیگانهم اضافه شه «گریه»
«تهیونگ هیچی نمیگه»
ات: چرا نمیفهمی من از دست تو چی میکشم روزی 100 بار آرزوی مرگ میکنم
تو.....تو کاری کردی که من به مرگمم رازیم «گریه شدید»
با گریه حرف میزدم که تهیونگ اومد بغلم کرد
ته: مگه من چی کار کردم که باعث شده کسی که دوسش دارم آرزوی مرگ بکنه؟
ات: میگی چی کار کردم؟
ته: دیگه قول میدم قول میدم که اذیتت نکنم ولی تو هم باید قول بدی که از بچه مون مواظب کنی
«از بغلش بیرون اومدم»
ات: قول «اشکاشو با دستش پاک میکنه»
ته: قول قول
بعد این حرفش لبخندی زدم که لباسو گذاشت روی لبام و آروم مک میزد اول همراهیش نمیکردم که از لب پایینم گاز گرفت که همراهیش کردم به اوج لذت رسیده بودیم که در وا شد
فیلکس: اوووووووو بد موقه ای مزاحم شدم ادامه بدین «خنده»
فیلکس رفت و درو بست
ته: ادامه بدیم «خنده»
ات: یاااااااااا بخیال «خنده»
ته: خیلی خب آماده شو بریم
ات: باوشه
تهیونگ لباساشو پوشید «عکس میدم»
ته: چرا لباست رو عوض نمیکنی؟
ات: تو بری بیرون عوض میکنم
ته: همچین میگه برو بیرون که انگار من خلت تو رو ندیدم «خنده»
ات: باشه بابا بیا برو بیرون
تهیونگ اومد جلو از بینیم کشید
ته: باشه ولی زود بیا منتظر نمونیم
ات: باوشه.............
#part28
اومدم بیرون که تهیونگ اومد سمتم که بینی مو با دستم گرفتمو بهش
گفتم: تهیونگ جلو نیا که اصلا حوصلتو ندارم
ته: واااا چت شده تو «تعجب»
ات: میپرسی چم شده من حاملم اصلا میدونی یعنی چی «بغض»
ته: خب اینکه خیلی خوبه ناراحتی نداره که بغض کردی
ات: کجاش ناراحتی نداره من تو اون خونه گوفتی کم بدبختی میکشم که این بچه بیگانهم اضافه شه «گریه»
«تهیونگ هیچی نمیگه»
ات: چرا نمیفهمی من از دست تو چی میکشم روزی 100 بار آرزوی مرگ میکنم
تو.....تو کاری کردی که من به مرگمم رازیم «گریه شدید»
با گریه حرف میزدم که تهیونگ اومد بغلم کرد
ته: مگه من چی کار کردم که باعث شده کسی که دوسش دارم آرزوی مرگ بکنه؟
ات: میگی چی کار کردم؟
ته: دیگه قول میدم قول میدم که اذیتت نکنم ولی تو هم باید قول بدی که از بچه مون مواظب کنی
«از بغلش بیرون اومدم»
ات: قول «اشکاشو با دستش پاک میکنه»
ته: قول قول
بعد این حرفش لبخندی زدم که لباسو گذاشت روی لبام و آروم مک میزد اول همراهیش نمیکردم که از لب پایینم گاز گرفت که همراهیش کردم به اوج لذت رسیده بودیم که در وا شد
فیلکس: اوووووووو بد موقه ای مزاحم شدم ادامه بدین «خنده»
فیلکس رفت و درو بست
ته: ادامه بدیم «خنده»
ات: یاااااااااا بخیال «خنده»
ته: خیلی خب آماده شو بریم
ات: باوشه
تهیونگ لباساشو پوشید «عکس میدم»
ته: چرا لباست رو عوض نمیکنی؟
ات: تو بری بیرون عوض میکنم
ته: همچین میگه برو بیرون که انگار من خلت تو رو ندیدم «خنده»
ات: باشه بابا بیا برو بیرون
تهیونگ اومد جلو از بینیم کشید
ته: باشه ولی زود بیا منتظر نمونیم
ات: باوشه.............
۲۴.۸k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.