من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق

من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم ...
بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ، آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ، برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ، له کنم و حالم خوب باشد ،
بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ،
بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ، اما به روی خودم نیاورم که در این هوا ، جای کسی کنارم خالیست یا که بودن و حرف زدن با کسی ، چقدر می چسبد !
بلدم پاییز باشد ، هوا ابری شود ، باران ببارد ، دلم بگیرد ؛ اما خودم تنهایی حالِ خودم را خوب کنم ، خودم تنهایی خودم را بردارم و تمامِ کوچه های پاییز را بگردم ، خودم تنهایی عطر خاک باران خورده را با چشمان بسته استشمام کنم و عاشقانه خودم را بغل بگیرم ، کتاب بخوانم ، موسیقی خوب گوش کنم و تقویم زندگی ام را پر از حالِ خوب کنم ،
و فکر می کنم باید این ها را همه ی ما بلد باشیم ، همه ی ما ...
تا کی می شود به امید بهبود با حضور و نگاه آدم ها ...
دیدگاه ها (۱)

من دختر دردهای به استخوان رسیده بودم که تو را میان آغوش های ...

وقتی که دلتنگ می شویتمام جهان را هم به تو هدیه دهندبی فایده ...

سی سال ازبرگ خزان درختم افتادوسالها ازپی هم میگذرندوانگارهمی...

مشکل از جایی شروع شد که یک مشت آدمِ اشتباه ، با هم به زیرِ س...

🩷💚 من عادت دارم که حال خودم را ، خودم خوب کنم که عصر های دلگ...

همه داریم جون می‌کنیم تا بتونیم یکم بهتر زندگی کنیم، کی گفته...

زندگی بدجور بهم بی انصافی کرد هر کی هر جور خواست باهام رفتار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط