کجا آقا

.-کجا آقا؟
به طرف صاحب صدا برگشتم مرد میانسالی بود
دستی به پشت گردنم کشیدم
+سلام...با خانمه
توی کادر چشمام ظاهر شد
خودش بود منتها رنجور و ضعیف و لاغرتر با لباس هایی که توی تنش زار میزد
دستی با عنوان برو بابا برای اعتراض های مرد تکون دادم و سمتش رفتم و رو به روش ایستادم
با ناراحتی نگاهم کرد
سرمو پایین انداختم
+سلام
سکوت چند ثانیه ایش باعث شد دوباره توی چشم های مظلومش نگاه کنم
جایی نزدیک پرتگاه مژه ها و پلکش
قطره هایی جمع شده بودن
انگار که آبشار اشک هاش میخواست روی صخره گونه هاش روان بشه
سری تکون داد
مغزم ارور داده بود و نمیدونستم چی بگم
+آوا...خوبی؟
چه سوال مسخره ای بود
کام عمیقی از هوا گرفت و لا به لای تارهای دقیق صوتیش به جریان انداختش
صدای جذابش ضعیف تر از همیشه بلند شد
-برو تو ماشین منم الان میام
انگاری نمیخواست جلوی بقیه ضعفی نشون بده
به رسم همیشه ی کلافگی محکم دستمو روی صورتم کشیدم و بیرون رفتم تا داخل ماشین منتظرش باشم
چند دقیقه بعد اومد و کمی ارومتر توی ماشین نشست
کشش نداشتم مث همیشه باش چش تو چش شم
نگاهمو جایی کف ماشین پرت کردم
هردو با دل هایی مواج از حرف صاحب سکوت شده بودیم نادر درست میگفت من که نباید منتظر میموندم تا اون حرف بزنه من باید سکوتو از بین میبردم من از منطق دم میزدم من پای روی گذشته میذاشتم و من متوجه شده بودم که همین اول کاری قراره چه مسئولیت سنگینی رو مسئول بشم انگشتامو به هم گره زدم پوفی کشیدم و استارت زدم خشک و خالی که نمیشد صحبت کرد توی شرایط عادی نبود اینو میشد از سرمای چشماش حس کرد
حواسش پرت خیابون و حواسم پرت نیمرخش بود
گوشه پیشونیمو خاروندم چند دقیقه بعد نزدیک ابمیوه فروشی ایستادم آبمیوه دوست داشت و به نظرم جای درستی اومده بودم...نمیدونستم واکنشش چیه...سعی کردم در نظرش همون رضای قبلی باشم پس کمی باید از این جدی بودن دور میشدم جلوی صورتش بشکنی زدم تا توجهش جلب شه
+آبمیوه...همون همیشگی؟
با لبخند منتظر جوابش شدم موهای بیرون اومده از لای شالشو داخل فرستاد و سری تکون داد
خودمو به نفهمیدن زدم تا به حرفش بیارم
اداشو در اوردم و سرمو تکون دادم
+این یعنی چی؟
مهربون نگاهم کرد برای اولین بار توی این مدت
-یعنی آب انار
+چشم...پس شما منتظر بمون من خدمتتون میرسم تا چن لحظه دیگه
دیدگاه ها (۹)

از ماشین پیاده شدم و بعد از خرید دوتا لیوانو با یه دست گرفتم...

خواست حرفی بزنه که دستمو به علامت سکوت بالا اوردم+هیس...بزار...

دکمه هارو بسته نبسته نزدیک اوپن شدم و سوییچو برداشتم جوراب ه...

جای روی تصورم نقش گرفت "آوا"قد بلند بود و کشیده با چشم هایی ...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط