وقتی امتحانت رو صفر میشی .....
وقتی امتحانت رو صفر میشی .....
#فیک
#جیمین
#بی_تی_اس
۲ پارتی جیمین
امروز صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
امروز امتحان داشتم و خب راستش .... دروغ چرا اصلا نخونده بودم ولی بغل دستم پارک جیمین درسش خوبه میگم بهم برسونه البته راستش وقت هایی هم شده که بهم اشتباه برسونع ها ولی چون این امتحان مهمیه حتما خیلی خونده
از خونه رفتم بیرون و رسیدم به مدرسه و رفتم داخل کلاس معلممون همیشه دیر میاد پس فرصت داشتم یک ذره برای امتحان بخونم پس نشستم و کتابم رو گذاشتم روی میز و شروع کردم به خوندن غرق جملات کتاب شده بودم که احساس کردن صندلی کنارم تکون خورد که سرم رو از روی کتاب بر داشتم و به کنارم نگاه کردم و دیدم جیمین ما موهای بهم ریخته و کرواتش که کلا اشباع بسته بده بود و کج بود با قیافه ی خواب آلودش نشسته خنده ریزی کردم و و نزدیکش شدم و موهام رو دادم پشت گوشم و رفتم سراغ مو هاش و مرتبشون کردم و رفتم سراغ کرواتش
ا/ت : چرا همیشه کرواتت رو اشتباه می بندی ؟
جیمین : شاید ... شاید چون دلم می خواد تو برام ببندیش سرم رو آوردم بالا و به چشماش خیره شد
سرش آورد نزدیک صورتم و موهام رو دوباره از پشت گوشم آورد جلو و گفت
جیمین : وقتی موهات جلوی صورتت باشه بهتره
دیگه قلبم رو احساس نمی کردم نفس کشیدن یادم رفته بود و دستام سرد شده بود
من واقعا عاشق بهترین دوستم شده بود
دانش آموزا : اووووووو اینا رو نگاه کنید چه بهم میان
و با صدای بچه ها به خودمون آمدیم و از هم فاصله گرفتیم
ا/ت : نه هیرو اصلا هم این طوری نیست ما فقط دو تا دوستیم همین
معلم آمد سر کلاس ...... بلاخره قرار بود زنگ آخر امتحان بگیره
( پرش به زنگ آخر )
چند دقیقه گذشت
با اشتیاق منتظر برگم بودم مطمئنم این دوره عه از دفعه های دیگه خیلی خیلی بهتره که ......
ا/ت : چییییی چطوری F شدم وایییی جیمین می کشمت به سمت چپم که جیمین نشسته بود نگاه کردم
ا/ت : جیمین مگه نگفتم بهم درست برسون
جیمین : ا/ت راستش من .... من ....ام من F- شدم ...
ا/ت : هه ... تو که وضیعتت از منم بد تره .... اممممم خب تسلیت میگم ایشالا مرگ آخرت باشه
جیمین : مرسی تو هم همین طور
منو جیمین بهترین دوستای هم دیگه این از اولیت روز دبیرستان با هم آشنا شدیم و الان سال آخره دانشگاست
زنگ خورد و مدرسه تعطیل شد
ا/ت : جیمین ..... بیا امروز رو بریم بیرون .... نریم خونه ...
جیمین : کجا بریم خب ؟
ا/ت : نمی دونن ....اممممم مثلابریم قدم بزنیم
جیمین : باشه( ۱ ساعت بعد )
هوا ابری بود و کم کم بارون شروع به باریدن کرد
که گوشیم زنگ خورد
ا/ت : آلو
مامان : کجا رفتی دوباره توله سگ زود بیا خونه
ا/ت: مامان من خونه دوستمم فردا بعد مدرسه میام فعلا
مامان : چی کجا وایس......
#فیک
#جیمین
#بی_تی_اس
۲ پارتی جیمین
امروز صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
امروز امتحان داشتم و خب راستش .... دروغ چرا اصلا نخونده بودم ولی بغل دستم پارک جیمین درسش خوبه میگم بهم برسونه البته راستش وقت هایی هم شده که بهم اشتباه برسونع ها ولی چون این امتحان مهمیه حتما خیلی خونده
از خونه رفتم بیرون و رسیدم به مدرسه و رفتم داخل کلاس معلممون همیشه دیر میاد پس فرصت داشتم یک ذره برای امتحان بخونم پس نشستم و کتابم رو گذاشتم روی میز و شروع کردم به خوندن غرق جملات کتاب شده بودم که احساس کردن صندلی کنارم تکون خورد که سرم رو از روی کتاب بر داشتم و به کنارم نگاه کردم و دیدم جیمین ما موهای بهم ریخته و کرواتش که کلا اشباع بسته بده بود و کج بود با قیافه ی خواب آلودش نشسته خنده ریزی کردم و و نزدیکش شدم و موهام رو دادم پشت گوشم و رفتم سراغ مو هاش و مرتبشون کردم و رفتم سراغ کرواتش
ا/ت : چرا همیشه کرواتت رو اشتباه می بندی ؟
جیمین : شاید ... شاید چون دلم می خواد تو برام ببندیش سرم رو آوردم بالا و به چشماش خیره شد
سرش آورد نزدیک صورتم و موهام رو دوباره از پشت گوشم آورد جلو و گفت
جیمین : وقتی موهات جلوی صورتت باشه بهتره
دیگه قلبم رو احساس نمی کردم نفس کشیدن یادم رفته بود و دستام سرد شده بود
من واقعا عاشق بهترین دوستم شده بود
دانش آموزا : اووووووو اینا رو نگاه کنید چه بهم میان
و با صدای بچه ها به خودمون آمدیم و از هم فاصله گرفتیم
ا/ت : نه هیرو اصلا هم این طوری نیست ما فقط دو تا دوستیم همین
معلم آمد سر کلاس ...... بلاخره قرار بود زنگ آخر امتحان بگیره
( پرش به زنگ آخر )
چند دقیقه گذشت
با اشتیاق منتظر برگم بودم مطمئنم این دوره عه از دفعه های دیگه خیلی خیلی بهتره که ......
ا/ت : چییییی چطوری F شدم وایییی جیمین می کشمت به سمت چپم که جیمین نشسته بود نگاه کردم
ا/ت : جیمین مگه نگفتم بهم درست برسون
جیمین : ا/ت راستش من .... من ....ام من F- شدم ...
ا/ت : هه ... تو که وضیعتت از منم بد تره .... اممممم خب تسلیت میگم ایشالا مرگ آخرت باشه
جیمین : مرسی تو هم همین طور
منو جیمین بهترین دوستای هم دیگه این از اولیت روز دبیرستان با هم آشنا شدیم و الان سال آخره دانشگاست
زنگ خورد و مدرسه تعطیل شد
ا/ت : جیمین ..... بیا امروز رو بریم بیرون .... نریم خونه ...
جیمین : کجا بریم خب ؟
ا/ت : نمی دونن ....اممممم مثلابریم قدم بزنیم
جیمین : باشه( ۱ ساعت بعد )
هوا ابری بود و کم کم بارون شروع به باریدن کرد
که گوشیم زنگ خورد
ا/ت : آلو
مامان : کجا رفتی دوباره توله سگ زود بیا خونه
ا/ت: مامان من خونه دوستمم فردا بعد مدرسه میام فعلا
مامان : چی کجا وایس......
۵.۶k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.