پارت صد پنجاه پنج غریبه آشنا
#پارت_صد_پنجاه_پنج #غریبه_آشنا
برگشتم سمتش
+تو کاری به این کارها نداشته باش
-چجوری نداشته باشم آخه
+همینجوری دیگه نداشته باش من خودم درستش میکنم
-اگه اخراج شدی
+خب اخراج میشم
-همین
+آره همین خودم میدونستم ممکنه اخراج بشم پس قبولش کردم
-من انقدرا همبا ارزش نبودم که از همه زندگیت بِبُری
+همین دیگه تو همینو نمیدونی
-چیو نمیدونم
+اینکه تو خودت زندگی برام
کیونگسو
حدود یه هفته میگذشت،اعتراض هاو شکایت ها از اون چیزی که انتظار داشتیم هم بیشتر بود...لیلا نگرانیش از من هم بیشتر بود حتی یک لحظه هم از خبرها عقب نمیموند...درازکشیدم رو تخت ساعد دستمو گذاشتم رو چشمام هنوز یه ربع همنگذشته بود که گوشیم زنگ زد دستمو کشیدم از کنار بالشتم بلندش کردم،لیلا بود
-ججججیییییغ وایییی کیونگسوووووو بایددد بهم جایزهه بدییی اگه گفتی چی شدههه نمیتونییی بگیییی
+وای لیلا آرم تر جیغ نزن کر شدم چی شده
-اول بگو چیبهم جایزه میدی
+باشه حالا بعد فکر میکنم بهت میگم حالا بگو چی شده
-سایت اس ام زده که دوبارههه میخواد باهاتون گفت و گو کنه و از حالت تعویق خارجج شدیییدد
همین که لیلا پشت تلفن گفت در باز شد و چانیول با سر اومد داخل
چانیول:کیونگسو پاشو که باید بری دفتر مدیر از حالت تعویق خارج شدید
+باشه تو برو الان میام
چانیول رفت بیرون
-عه اونم میدونست من فک کردم اولی منم
+همین الانم اولی تو بودی دیگه
-اره خب
+اجازه هست من برم ببینم چی شده بانو
-اره آره برو ولی جایزه من یادت نره
+خیلی خب یادم نمیره
رفتیم دفتر لی سومان
لی سومان:شما گند زدید به همه چی همه چیرو بهم ریختید نصف کره افتادن به جون منکه چرا شما ها رو تعویق کردم اونا که نمیدون چه هنرنمایی کردید
کیونگسو:اتفاقا میدونن این شمایید که دیگه باید بدونید ما عروسک خیمه شب بازی شما نیستیم که هرطوری بخواید ما رو برقصونید
لی سومان:من هرکاری بخوامانجام میدم
کیونگسو:ما هرکاری که شما بخواید رو انجامنمیدیم
لی سومان:دوکیونگسو دیگه داریی از حدمیگذری
پوزخندی زدمتکیه دادمبه صندلی
سوهو:خب حالا مارو خواستید که چی بگید؟
لی سومان:خواستم بگم یا تموم میکنید مسخره بازیا رو یا اخراججججج
معاون با سرعت اومد سمت لی سومان
معاون:ما نمیتونیم اخراجشون کنیم،واکنش مردم خیلیی بد میشه خیلییی
لی سومان:هوففففف،فعلا میتونید برید ولی من به این راحتیا دست از سرتون برنمیدارم
سوهو:باشه شما راحت باش
بعد از اون اتفاق بچه ها به برنامه تلویزیونی دعوت شدن قرار شد که توی اون برنامه از احساسشون بگن...
#exo #exo_l #رمان
برگشتم سمتش
+تو کاری به این کارها نداشته باش
-چجوری نداشته باشم آخه
+همینجوری دیگه نداشته باش من خودم درستش میکنم
-اگه اخراج شدی
+خب اخراج میشم
-همین
+آره همین خودم میدونستم ممکنه اخراج بشم پس قبولش کردم
-من انقدرا همبا ارزش نبودم که از همه زندگیت بِبُری
+همین دیگه تو همینو نمیدونی
-چیو نمیدونم
+اینکه تو خودت زندگی برام
کیونگسو
حدود یه هفته میگذشت،اعتراض هاو شکایت ها از اون چیزی که انتظار داشتیم هم بیشتر بود...لیلا نگرانیش از من هم بیشتر بود حتی یک لحظه هم از خبرها عقب نمیموند...درازکشیدم رو تخت ساعد دستمو گذاشتم رو چشمام هنوز یه ربع همنگذشته بود که گوشیم زنگ زد دستمو کشیدم از کنار بالشتم بلندش کردم،لیلا بود
-ججججیییییغ وایییی کیونگسوووووو بایددد بهم جایزهه بدییی اگه گفتی چی شدههه نمیتونییی بگیییی
+وای لیلا آرم تر جیغ نزن کر شدم چی شده
-اول بگو چیبهم جایزه میدی
+باشه حالا بعد فکر میکنم بهت میگم حالا بگو چی شده
-سایت اس ام زده که دوبارههه میخواد باهاتون گفت و گو کنه و از حالت تعویق خارجج شدیییدد
همین که لیلا پشت تلفن گفت در باز شد و چانیول با سر اومد داخل
چانیول:کیونگسو پاشو که باید بری دفتر مدیر از حالت تعویق خارج شدید
+باشه تو برو الان میام
چانیول رفت بیرون
-عه اونم میدونست من فک کردم اولی منم
+همین الانم اولی تو بودی دیگه
-اره خب
+اجازه هست من برم ببینم چی شده بانو
-اره آره برو ولی جایزه من یادت نره
+خیلی خب یادم نمیره
رفتیم دفتر لی سومان
لی سومان:شما گند زدید به همه چی همه چیرو بهم ریختید نصف کره افتادن به جون منکه چرا شما ها رو تعویق کردم اونا که نمیدون چه هنرنمایی کردید
کیونگسو:اتفاقا میدونن این شمایید که دیگه باید بدونید ما عروسک خیمه شب بازی شما نیستیم که هرطوری بخواید ما رو برقصونید
لی سومان:من هرکاری بخوامانجام میدم
کیونگسو:ما هرکاری که شما بخواید رو انجامنمیدیم
لی سومان:دوکیونگسو دیگه داریی از حدمیگذری
پوزخندی زدمتکیه دادمبه صندلی
سوهو:خب حالا مارو خواستید که چی بگید؟
لی سومان:خواستم بگم یا تموم میکنید مسخره بازیا رو یا اخراججججج
معاون با سرعت اومد سمت لی سومان
معاون:ما نمیتونیم اخراجشون کنیم،واکنش مردم خیلیی بد میشه خیلییی
لی سومان:هوففففف،فعلا میتونید برید ولی من به این راحتیا دست از سرتون برنمیدارم
سوهو:باشه شما راحت باش
بعد از اون اتفاق بچه ها به برنامه تلویزیونی دعوت شدن قرار شد که توی اون برنامه از احساسشون بگن...
#exo #exo_l #رمان
۹۰.۷k
۲۴ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.