☆♡پارت: ۱۷♡☆
☆♡پارت: ۱۷♡☆
بیشتر بچه ها تو کلاس جمع شده بودن و داشتن میشستن سرجاشون.. مین سو اومد توی کلاس که دید سوجین نشسته سر جاش رفت سمتشو اونم نشست کنارش...
مین سو: تو کجا بودی؟
سوجین: داشتم با جونگ کوک حرف میزدم...
مین سو: جونگ کوک؟ حالا چه حرفی؟
سوجین: هیچی داشتم بهش میفهموندم که مثل ادم باید درس بخونه وگرنه میکشمش...
مین سو: اوو پس ابجیمون قاتلم هست...
سوجین اومد چیزی بگه که استاد وارد کلاس شد...
.
.
بعد کلاس...
همه بچه ها توی حیاط بودن و بعضی ها وایساده بودن باهم حرف میزدن و بعضی ها ام داشتن از حیاط میرفتن بیرون... سوجین و مین سو هم داشتن میرفتن که از پشتشون صدای جونگ مین اومد که داشت مین سو رو صدا میزد...
جونگ مین: مین سو.. مین سو وایسا...
مین سو و سوجین وایسادن تا جونگ مین برسه بهشون.. جونگ مین رسید بهشون و وایساد کنارشون...
مین سو: چیزی شده؟
جونگ مین: از همینجا باهم بریم کافه؟
سوجین: این پسره کیه مین سو؟ کجا میخواین برین؟
مین سو: هم گروهیمه کانگ جونگ مین.. قراره با هم بریم کافه در مورد درسا حرف بزنیم.. مشکلی که نداره؟
جونگ مین برگشت طرف سوجین و به نشونه احترام خم شد...
جونگ مین: از اشنایی باهاتون خوشبختم...
سوجین: خوبه پسر معدبیه.. اشکال نداره برو اما مواظب خودت باش...
مین سو: باشه مرسی خداحافظ...
جونگ مین: خداحافظ...
مین سو و جونگ مین با هم رفتن و سوجینم داشت میرفت که صدای جونگ کوک مانع رفتنش شد...
جونگ کوک: هیی.. خانم انیشتن ی لحظه صب کن...
سوجین برگشت با بی حوصلگی پوفی کرد...
سوجین: باز چیه؟
جونگ کوک: کجا میری؟
سوجین: به تو چه؟
جونگ کوک: مثل اینکه یادت رفته با هم هم گروهیمو باید درس تمرین کنیم.. مگه خودت نگفتی باید نمره خوبی بگیریم؟...
سوجین دوباره پوف بی حوصله ای کشید...
سوجین: الان نمیشه دارم میرم سرکار!
جونگ کوک: پس کی میشه؟
سوجین: اخر هفته... اخر هفته ها سرکار نمیرم.. ی جایی قرار میزاریم تمرین می کنیم...
جونگ کوک: باشه..
سوجین: خیلی خب اقای مزاحم اگه کار دیگه ای نداری رفع زحمت می کنم...
جونگ کوک: نه برو کارت دیرت نشه..(ی جور تعنه امیز گفت)
سوجین دوباره راه افتاد و از دانشگاه رفت بیرون... قدم زنان رفت سمت ایستگاه اتوبوس و سوار اتوبوس شد و رفت خونه...
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن❤
بیشتر بچه ها تو کلاس جمع شده بودن و داشتن میشستن سرجاشون.. مین سو اومد توی کلاس که دید سوجین نشسته سر جاش رفت سمتشو اونم نشست کنارش...
مین سو: تو کجا بودی؟
سوجین: داشتم با جونگ کوک حرف میزدم...
مین سو: جونگ کوک؟ حالا چه حرفی؟
سوجین: هیچی داشتم بهش میفهموندم که مثل ادم باید درس بخونه وگرنه میکشمش...
مین سو: اوو پس ابجیمون قاتلم هست...
سوجین اومد چیزی بگه که استاد وارد کلاس شد...
.
.
بعد کلاس...
همه بچه ها توی حیاط بودن و بعضی ها وایساده بودن باهم حرف میزدن و بعضی ها ام داشتن از حیاط میرفتن بیرون... سوجین و مین سو هم داشتن میرفتن که از پشتشون صدای جونگ مین اومد که داشت مین سو رو صدا میزد...
جونگ مین: مین سو.. مین سو وایسا...
مین سو و سوجین وایسادن تا جونگ مین برسه بهشون.. جونگ مین رسید بهشون و وایساد کنارشون...
مین سو: چیزی شده؟
جونگ مین: از همینجا باهم بریم کافه؟
سوجین: این پسره کیه مین سو؟ کجا میخواین برین؟
مین سو: هم گروهیمه کانگ جونگ مین.. قراره با هم بریم کافه در مورد درسا حرف بزنیم.. مشکلی که نداره؟
جونگ مین برگشت طرف سوجین و به نشونه احترام خم شد...
جونگ مین: از اشنایی باهاتون خوشبختم...
سوجین: خوبه پسر معدبیه.. اشکال نداره برو اما مواظب خودت باش...
مین سو: باشه مرسی خداحافظ...
جونگ مین: خداحافظ...
مین سو و جونگ مین با هم رفتن و سوجینم داشت میرفت که صدای جونگ کوک مانع رفتنش شد...
جونگ کوک: هیی.. خانم انیشتن ی لحظه صب کن...
سوجین برگشت با بی حوصلگی پوفی کرد...
سوجین: باز چیه؟
جونگ کوک: کجا میری؟
سوجین: به تو چه؟
جونگ کوک: مثل اینکه یادت رفته با هم هم گروهیمو باید درس تمرین کنیم.. مگه خودت نگفتی باید نمره خوبی بگیریم؟...
سوجین دوباره پوف بی حوصله ای کشید...
سوجین: الان نمیشه دارم میرم سرکار!
جونگ کوک: پس کی میشه؟
سوجین: اخر هفته... اخر هفته ها سرکار نمیرم.. ی جایی قرار میزاریم تمرین می کنیم...
جونگ کوک: باشه..
سوجین: خیلی خب اقای مزاحم اگه کار دیگه ای نداری رفع زحمت می کنم...
جونگ کوک: نه برو کارت دیرت نشه..(ی جور تعنه امیز گفت)
سوجین دوباره راه افتاد و از دانشگاه رفت بیرون... قدم زنان رفت سمت ایستگاه اتوبوس و سوار اتوبوس شد و رفت خونه...
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن❤
۱۸.۰k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.