سناریو (درخواستی)
وقتی قراره تو ایران ازدواج کنین
.
.
.
بنگچان: حدود چندماه تمام فکر و ذهنش رو گذاشت روی اینکه فارسی یادبگیره و چیزی تو مراسم ازدواج یا خواستگاریتون کم نزاره، به طور کامل به فارسی مسلط شد و به طور غیرقابل باوری فوق العاده ازت خواستگاری کرد
.
لینو: توی مراسم ازدواجتون، جلوت زانو زد، دستت رو که حلقه داخلش بود(دست چپ) رو گرفت و به فارسی گفت: ا.ت، مرسی که نور زندگیم شدی داخل این دنیای تاریک!
و دستت رو بوسید
.
چانگبین: خانوادش نزاشتن ازدواج کنین چون روز مراسم خواستگاری وقتی چای رو اوردی ریختی روی شلوارش
.
هیونجین: موقع رقص تانگو با بغض بغلت کرد و تو گوشِت زمزمه کرد، از بس تو این لباس قشنگ شدی که الان ماه هم داره بهت حسودی میکنه، پرنسس!
.
جیسونگ: وقتی تورو از ارایشگاه گرفت و تورو با اون لباس دید گفت: ممنونم که قبول کردی بقیه عمرت رو با من بگذرونی، عشق من!
.
فلیکس: بعد از تموم شدن شب عروسی بهت گفت: ا.ت، مرسی که باعث شدی آرزوم برآورده بشه، ازش پرسیدی: مگه آرزوت چی بود، اقای لی؟، فلیکس گفت: آرزوم تو بودی، خانوم لی!
.
سونگمین: روزی که قرار بود مراسم عروسیتون برگزار شه بهت گفت: مرسی که تصمیم گرفتی با من ازدواج کنی ا.ت، بهت قول میدم که هیچوقت از تصمیمت پشیمونت نکنم، قول میدم!
.
جونگین: وقتی تورو داخل لباس عروس میبینه گریش میگیره، میره سمتش و اشک هاش رو پاک میکنی و میگی: چرا گریه میکنی؟ جونگین گفت: باورم نمیشه که قراره تورو برای خودم داشته باشم!
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
.
.
.
بنگچان: حدود چندماه تمام فکر و ذهنش رو گذاشت روی اینکه فارسی یادبگیره و چیزی تو مراسم ازدواج یا خواستگاریتون کم نزاره، به طور کامل به فارسی مسلط شد و به طور غیرقابل باوری فوق العاده ازت خواستگاری کرد
.
لینو: توی مراسم ازدواجتون، جلوت زانو زد، دستت رو که حلقه داخلش بود(دست چپ) رو گرفت و به فارسی گفت: ا.ت، مرسی که نور زندگیم شدی داخل این دنیای تاریک!
و دستت رو بوسید
.
چانگبین: خانوادش نزاشتن ازدواج کنین چون روز مراسم خواستگاری وقتی چای رو اوردی ریختی روی شلوارش
.
هیونجین: موقع رقص تانگو با بغض بغلت کرد و تو گوشِت زمزمه کرد، از بس تو این لباس قشنگ شدی که الان ماه هم داره بهت حسودی میکنه، پرنسس!
.
جیسونگ: وقتی تورو از ارایشگاه گرفت و تورو با اون لباس دید گفت: ممنونم که قبول کردی بقیه عمرت رو با من بگذرونی، عشق من!
.
فلیکس: بعد از تموم شدن شب عروسی بهت گفت: ا.ت، مرسی که باعث شدی آرزوم برآورده بشه، ازش پرسیدی: مگه آرزوت چی بود، اقای لی؟، فلیکس گفت: آرزوم تو بودی، خانوم لی!
.
سونگمین: روزی که قرار بود مراسم عروسیتون برگزار شه بهت گفت: مرسی که تصمیم گرفتی با من ازدواج کنی ا.ت، بهت قول میدم که هیچوقت از تصمیمت پشیمونت نکنم، قول میدم!
.
جونگین: وقتی تورو داخل لباس عروس میبینه گریش میگیره، میره سمتش و اشک هاش رو پاک میکنی و میگی: چرا گریه میکنی؟ جونگین گفت: باورم نمیشه که قراره تورو برای خودم داشته باشم!
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#تکپارتی
#چندپارتی
#وانشات
#سناریو
#تصورکن
#فیک
#فیکشن
۱.۶k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.