ریکشن اعضای اسلیترین وقتی که پسشون میزنیدعوا کردید
ریکشن اعضای اسلیترین وقتی که پسشون میزنی(دعوا کردید)
دریکو:با مامان دریکو دعوا کرده بودی و خیلی عصبی بودی با دریکو هم دعوات شده بود...فقط یک فرقی داشت..همیشه یه کدوم از شماها بحث رو تموم میکردید ولی الان هیچ کدومتون کنار نمیومد...هی ادامه پیدا میکرد...حسابی عصبی بودی و سریع وسیله هاتو جمع کردی خواستی بری که دریکو جلوی در وایساد و دست تو گرفت و گفت« حق نداری بری »(با داد)توهم مثل خودش..داد زدی و پسش زدی که سریعا...دست تو گرفت و گفت «که منو پس میزنی» اروم گفتی «دریکو ولم کن »بغلت کرد و برد سمت تخت و متاسفانه تنبیه شدی..
متیو/تئو:دوباره سر اینکه متیو /تئو به حرفت گوش نمیکنه و هی سیگار میکشه داشتید بحث میکردید که تو یهو داد زدی و گفتی «بسه متیو/تئو...خسته شدم یبار فقط یبار..به حرفم گوش کن..»متیو/تئو که متوجه شد خیلی عصبی شدی اومد سمت که هولش دادی از رو زمین پاشد و گفت «ههه تو منی هول میدی...دارم برات» میدونستی میخواد چیکار کنه پس عقب عقب رفتی و گفتی «حق نداری بهم دست بزنی»متیو/تئو اومد سمتت و گفت «که حق ندارم...وقتی که داشتی زیرم جون میدادی چی»بعدش بزور بردت تو تخت و دیگه فلج شدی
انزو:با دوستات که همشون دخترن تصمیم گرفتی بری بیرون و انزو هم این چند وقت زیاد بعد اهمیت نمیداد از لجش یه لباس باز پوشیدی و رفتی بیرون بعد از اینکه رسیدی به سالن اسلیترین تقریبا ساعت سه بود پس آروم سمت خوابگاه رفتی و رفتی داخل که دیدی همه جا تاریکه به نظر میرسید که انزو خوابیده جلو تو رفتی و با بطری های خالی مشروب مواجه شدی....یهو دستی از پشتت حس کردی سریع برگشتی و انزو رو دیدی..بله مست بود..آروم اومد سمتت و گفت «این لباس چیه »یعنی چی انزو مگه برای تو مهمه تو اصلا به من اهمیت نمیدی...میخواست لباستو در بیاره که یهو پسش زدی اومد و با عصبانیت گفت«نزار کاری که نباید رو کنم »و بعد از اون رفتید عبادت
خلاصه که با پسرای اسلیترین دعوا نکنید در نهایت فلج میشید 🌝😊
کامنت و لایک بزاریددددد
دریکو:با مامان دریکو دعوا کرده بودی و خیلی عصبی بودی با دریکو هم دعوات شده بود...فقط یک فرقی داشت..همیشه یه کدوم از شماها بحث رو تموم میکردید ولی الان هیچ کدومتون کنار نمیومد...هی ادامه پیدا میکرد...حسابی عصبی بودی و سریع وسیله هاتو جمع کردی خواستی بری که دریکو جلوی در وایساد و دست تو گرفت و گفت« حق نداری بری »(با داد)توهم مثل خودش..داد زدی و پسش زدی که سریعا...دست تو گرفت و گفت «که منو پس میزنی» اروم گفتی «دریکو ولم کن »بغلت کرد و برد سمت تخت و متاسفانه تنبیه شدی..
متیو/تئو:دوباره سر اینکه متیو /تئو به حرفت گوش نمیکنه و هی سیگار میکشه داشتید بحث میکردید که تو یهو داد زدی و گفتی «بسه متیو/تئو...خسته شدم یبار فقط یبار..به حرفم گوش کن..»متیو/تئو که متوجه شد خیلی عصبی شدی اومد سمت که هولش دادی از رو زمین پاشد و گفت «ههه تو منی هول میدی...دارم برات» میدونستی میخواد چیکار کنه پس عقب عقب رفتی و گفتی «حق نداری بهم دست بزنی»متیو/تئو اومد سمتت و گفت «که حق ندارم...وقتی که داشتی زیرم جون میدادی چی»بعدش بزور بردت تو تخت و دیگه فلج شدی
انزو:با دوستات که همشون دخترن تصمیم گرفتی بری بیرون و انزو هم این چند وقت زیاد بعد اهمیت نمیداد از لجش یه لباس باز پوشیدی و رفتی بیرون بعد از اینکه رسیدی به سالن اسلیترین تقریبا ساعت سه بود پس آروم سمت خوابگاه رفتی و رفتی داخل که دیدی همه جا تاریکه به نظر میرسید که انزو خوابیده جلو تو رفتی و با بطری های خالی مشروب مواجه شدی....یهو دستی از پشتت حس کردی سریع برگشتی و انزو رو دیدی..بله مست بود..آروم اومد سمتت و گفت «این لباس چیه »یعنی چی انزو مگه برای تو مهمه تو اصلا به من اهمیت نمیدی...میخواست لباستو در بیاره که یهو پسش زدی اومد و با عصبانیت گفت«نزار کاری که نباید رو کنم »و بعد از اون رفتید عبادت
خلاصه که با پسرای اسلیترین دعوا نکنید در نهایت فلج میشید 🌝😊
کامنت و لایک بزاریددددد
- ۶.۷k
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط