به چنگ آوردام گیسوی معشوقی خیالی را

به چنگ آورد‌ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته‌حالی را

خدا را شُکر امشب هم حریفی پیشِ رو دارم
که با او می‌توان نوشید ساغرهای خالی را

مرا در بر بگیر ای مهربان هر چند می‌دانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را

ز مستی فاش می‌گویم تو را بوسیده‌ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لااُبالی را

من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

دريا لب ساحل را ، هر ثانيه مى بوسداين سنت او عشقست،عشقى كه ن...

حلالم کن اگر روزی چراغ خانه ات بودمحلالم کن اگر روزی می ومی...

جز خیالِ تو کسۍنیست کنارم، همه شبهمدمی غیـرِ غم و اشک ندارم،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط