دیگر از زلف سیاهت گله ای نیست برو

دیگر از زلف سیاهت گله ای نیست برو
یا اگر هست مرا حوصله ای نیست برو
خسته از مکر برادر منِ افتاده به چاه
یوسف بخت مرا "قافله ای" نیست برو
بخت من خواب شد و در پی خوابم دیدم
بر لب تازه عروسم "بله ای" نیست برو
من دلم پیش کسی آنور دنیا گیر است
گرچه تا منزل تو "فاصله ای" نیست برو
هر مسافر برسد قلب مرا می شکند
در نمازمن اگر "نافله ای "نیست برو
از ازل گفت خدا زاده ی تنها شدنی
همه رفتند ، تو هم مسئله ای ، نیست برو
من و معشوقِ خیالم همه شب درجنگیم
دیگر از زلف سیاهت گله ای نیست برو
دیدگاه ها (۳)

بهار پشت زمستان بهار پشت بهاردلم گرفت از این گردش و از این ت...

کرانه غرق سکوت و ترانه ممنوع استسرودن ِ غزل عاشقانه ممنوع اس...

دست ما کوتاه و دستان شما در دست دوستخاطراتی که شما دارید ......

خوب یادم هست...خوب یادم مانده...نسل من عاشق بود...نسل من شید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط