حواسم را ندیدی

حواسم را ندیدی
پرت شد همین گوشه کنارها
نمیدانم چسبید به گوشه ی دامنت
شاید هم گل سرت!
شاید قل خورد رفت توی یقه ی لباست
کمک میکنی پیدایش کنیم دوتایی
اینطور که نمیشود
شما یواشکی می آیی
شال از سر برمیداری
موهایت را میریزی روی صورتت
حواس است دیگر
گم میشود
کار دست آدم می دهد!
بلند شو بلا گردانت شوم
بلند شو حواسم را پیدا کنیم تا بیچاره ی مان نکرده!
دیدگاه ها (۵)

همیشه فکر کن...تو یِه دنیای شیشه ایزندگی میکنی...پس بطرف کسی...

دستانت رویایست گرممثل حلقه‌ی دست هایمبدور لیوانی چایی داغدر ...

دست هایش را زیر چشم هایش گرفته بود و اشک میریختباخودش میگفت:...

باقی تابستان عجیب و محیرالعقول طی می‌شود.ماه گذشته از اینکه ...

# رز _ سیاه PART _ 52 « تارا» ساعتای ۹ بود که تهیانگ برام غ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط