وه که تماشای تو

وه که تماشای تو
دل می‌برد از چشم‌هایم
و سکسکه‌ معنای تمام کلمات من است پس از دیدار
عطر گردوی سبز می‌آید از پیراهنی
که تو در آن میتپی!
و از سایه‌ات خورشید میچکد در پس پاهایم

شانه بزن موهایت را"همنفس"
بباف
بباف و نشکاف که نفس بریده‌گی را
علاجی مگر بوسه نیست

و حرف که میزنم بغض کن
که چرا نمی‌توانم از تو گفتن
و مرا برسان به صبح
و باز شانه بزن
موهایت را
و مرا گره بزن به عطرش
که آغشته‌ام به تو
چونان دستمالی که به اشک دلتنگی

کاش
کاش
کاش دنیا آنقدر کوچک بود
که جا نمی‌شدیم هر دو در آن
و تو در پوستم نفوذ میکردی
تا من چون پرنده‌ای شفا گرفته از فراموشی،
راه آسمان را در آغوشت بیابم

اما تو بباف،
بباف موهایت را که میدانم میخواهی ببوسی‌ام!
دیدگاه ها (۱)

من را به غیر عشق به نامی صدا نکنغم را دوباره وارد این ماجرا ...

مرغ دل در قفس سینه من می نالدبلبل ساز ترا دیده هم آواز امشبز...

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان داردبهار عارضش خطی به خون...

من در خیال تو ، پرواز می کنم ، هر شب ،تا بیکرانه ترین ، حد ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط