پارت دهم

---

پارت دهم
ویو سوم‌شخص – نیمه‌شب – اتاق رزا

خانه در سکوتی سنگین فرو رفته بود. فقط صدای ضعیف باد لای درختان و گاهی برخورد شاخه‌ای به پنجره شنیده می‌شد.
رزا توی تختش زیر پتو جمع شده بود. برق هنوز نیومده بود و تلویزیون خاموش شده بود. دلش آشوب بود... اون پیام لعنتی از شماره‌ی ناشناس هنوز توی ذهنش می‌چرخید.

چشماش نیمه‌باز بود که یه صدای خیلی خفیف از سمت در اتاق بلند شد... یه صدای تق!
نفسش بند اومد. به خودش گفت شاید خیاله... ولی ناگهان دسته‌ی در خیلی آروم چرخید.

رزا توی تاریکی چشم تنگ کرد... در آهسته باز شد... و دو سایه‌ی بلند وارد اتاق شدن.
یکی‌شون بدون ماسک، با موهای تیره و چشمایی درخشان، آرام قدم برداشت و زیر لب زمزمه کرد:
تهیونگ: «سلام، فرشته‌ی جونگکوک... منتظرم نبودی، نه؟»

رزا با وحشت روی تخت نشست، نفس‌نفس می‌زد.
رزا: «تو... تو اینجا چی می‌خوای؟ برو بیرون!»

بادیگارد تهیونگ درِ اتاق رو بست و جلوش ایستاد تا صدا به بیرون نره. تهیونگ نزدیک‌تر اومد، با نگاه سنگین و لبخند نیمه‌شیطانی.

تهیونگ: «فقط اومدم یکم صحبت کنیم... خیلی وقته دلم می‌خواست از نزدیک ببینمت. اون چشم‌های سبز... شبیه هیچ‌کسی نیستی.»

رزا خواست فریاد بزنه ولی تهیونگ با سرعت به سمتش رفت، دستش رو جلوی دهانش گرفت و گفت:
تهیونگ: «آروم باش کوچولو... نمی‌خوام بهت آسیب بزنم، مگر اینکه مجبورم کنی.»

بادیگاردش از جیبش یه آمپول درآورد... مایع داخلش توی نور خیلی ضعیف برق می‌زد. رزا با ترس تقلا کرد، ولی تهیونگ محکم نگهش داشته بود.

تهیونگ: «نترس، فقط یکم می‌خوابی. وقتی بیدار شدی، دیگه کنار اون جونگکوک لعنتی نیستی.»

سوزن آمپول وارد بازوی رزا شد. بدنش شروع کرد به لرزیدن... نگاهش تار شد...
آخرین چیزی که دید، صورت تهیونگ بود که خم شده بود و لبخند می‌زد...
و آخرین چیزی که شنید، زمزمه‌ی سردی بود:

تهیونگ: «دیگه دختر اون نیستی... تو، مال منی.»

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

---🔥 پیشنهاد برای ادامه‌ی پارت یازدهم:ویو سوم‌شخص – مکان جدی...

پارت نهمویو مارلینداشتم فیلم می‌دیدم و خوراکی می‌خوردم، سعی ...

پارت نهمویو مارلینداشتم فیلم می‌دیدم و خوراکی می‌خوردم، سعی ...

سلام سلاممممم چه طورین بچه ها خوبین دلم براتون خیلی تنگ شده ...

شوهر دو روزه. پارت۸۲

black flower(p,259)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط