بیرون زدم از خاطراتت برف می آمد
بیرون زدم از خاطراتت برف میآمد
من گریه کردم آخر این قصه را باید
.
بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فکر ضجههای دفترم باشم
.
بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری کرد
بعد از تو تهران پابهپایم بیقراری کرد
.
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد
.
بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند
.
بعد از تو من زانو زدم، آینده را کشتم
دیوار میزد هی خودش را بر سر و مشتم
.
بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
کابوس تنهاتر شدن آیندهام را خورد
.
#پویا_جمشیدی
من گریه کردم آخر این قصه را باید
.
بعد از تو فکر روزهای آخرم باشم
بعد از تو فکر ضجههای دفترم باشم
.
بعد از تو چشمم دفترم را آبیاری کرد
بعد از تو تهران پابهپایم بیقراری کرد
.
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن بدترین میدان دنیا شد
.
بعد از تو دیگر آرزوهایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم نعش مرا بردند
.
بعد از تو من زانو زدم، آینده را کشتم
دیوار میزد هی خودش را بر سر و مشتم
.
بعد از تو در من اشتیاق زنده ماندن مُرد
کابوس تنهاتر شدن آیندهام را خورد
.
#پویا_جمشیدی
۷۷۹
۰۸ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.