عشق تصادفی
#عشق_تصادفی
p.18
اما کسی داخل نیومد که یه لحظه صدای صدای ارباب جیمین اومد و گفت:میتونم بیام داخل
ا.ت:بله بفرمایید
اومد داخل یه نگاه به پرستار و من انداخت و گفت:میخواستم مطمئن بشم که کلید رو به شما دادن
ا.ت:بله ایشون کلید رو به من دادن زمانی که مطمئن شد کلید به دستم رسیده رفت من هم رفتم که دوش بگیرم
سی دقیقه بعد
از داخل وان اومدم بیرون و آبش رو خالی کردم و یه حوله برداشتم و دور خودم پیچیدم و دستم رو گرفتم به دیوار و رفتم بیرون از حموم و در کمد رو باز کردم و جعبه ای که زیر لباس ها بود برداشتم و درش رو باز کردم
همونطوری که فکر میکردم داخلش لباس زیر بود چیزای لازم رو از داخلش برداشتم یه دست لباس لش هم برداشتم و پوشیدم
و موهای بلندم رو خشک کردم و اومدم بیرون تا برم یه چیزی بخورم که دیدم هنوز خدمتکار ها توی سالن اصلی نشستن و با هم حرف میزنن که یکی از خدمتکار ها رو پیدا کردم و ازش پرسیدم:کجا میتونم یه چیزی بخورم؟
خدمتکار:شما خانم ا.ت هستيد؟
ا.ت:بله خودمم کاری دارین؟
خدمتکار:نه ارباب سفارش شما رو کرده که حواسمون به شما باشه
ا.ت:اها
خدمتکار:دنبال من بیاید
من رفتم دنبال خدمتکار اون یکی از در های سالن اصلی رو باز کرد و وارد یه راهرو شدیم که همش در بود ما وارد بکی از اون در ها شدیم و رفتیم داخل آشپزخانه خیلی بزرگ شدیم خدمتکار در برنج رو گاز رو برداشت و توی یه بشقاب برام برنچ و خورشت ریخت و گفت
خدمتکار:همینجا بشینید و بخورید سالن ناهار خوری اینجا رو هنوز تمیز نکردن
p.18
اما کسی داخل نیومد که یه لحظه صدای صدای ارباب جیمین اومد و گفت:میتونم بیام داخل
ا.ت:بله بفرمایید
اومد داخل یه نگاه به پرستار و من انداخت و گفت:میخواستم مطمئن بشم که کلید رو به شما دادن
ا.ت:بله ایشون کلید رو به من دادن زمانی که مطمئن شد کلید به دستم رسیده رفت من هم رفتم که دوش بگیرم
سی دقیقه بعد
از داخل وان اومدم بیرون و آبش رو خالی کردم و یه حوله برداشتم و دور خودم پیچیدم و دستم رو گرفتم به دیوار و رفتم بیرون از حموم و در کمد رو باز کردم و جعبه ای که زیر لباس ها بود برداشتم و درش رو باز کردم
همونطوری که فکر میکردم داخلش لباس زیر بود چیزای لازم رو از داخلش برداشتم یه دست لباس لش هم برداشتم و پوشیدم
و موهای بلندم رو خشک کردم و اومدم بیرون تا برم یه چیزی بخورم که دیدم هنوز خدمتکار ها توی سالن اصلی نشستن و با هم حرف میزنن که یکی از خدمتکار ها رو پیدا کردم و ازش پرسیدم:کجا میتونم یه چیزی بخورم؟
خدمتکار:شما خانم ا.ت هستيد؟
ا.ت:بله خودمم کاری دارین؟
خدمتکار:نه ارباب سفارش شما رو کرده که حواسمون به شما باشه
ا.ت:اها
خدمتکار:دنبال من بیاید
من رفتم دنبال خدمتکار اون یکی از در های سالن اصلی رو باز کرد و وارد یه راهرو شدیم که همش در بود ما وارد بکی از اون در ها شدیم و رفتیم داخل آشپزخانه خیلی بزرگ شدیم خدمتکار در برنج رو گاز رو برداشت و توی یه بشقاب برام برنچ و خورشت ریخت و گفت
خدمتکار:همینجا بشینید و بخورید سالن ناهار خوری اینجا رو هنوز تمیز نکردن
۹۹۰
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.