شینوبو پرید رو زمین و سریع یذره از خون آسا برداشت و رفت ت
شینوبو پرید رو زمین و سریع یذره از خون آسا برداشت و رفت تو خونه آسا دنبالش کرد : هه هه هه (خنده شیطانی) فک نکن فرار کردی
همون لحظه دوتا هاشیرا پریدند وسط تا مانع کار شینوبو نشه سانمی و گیو آسا : خب خب دو به یکه بقیه هاشیرا ها جیم شدن نه؟😂
خب پس خودم باهاتون در میوفتم همونطور که شینوبو به اتاق حمله کرده بود و با نگرانی اون خون آسا رو بررسی کرد دید در اتاق ( درپشتیش) بازه و یه پسری که خیلی آشنا بود داره راه میره پسر به شینوبو نگا میکنه و همینطور شینوبو
پسر : شینوبو؟ شینوبو : یوتو ؟؟ (اسلاید ۲)
یوتو : سلام شینوبو به سمت شینوبو دویید: صدای فایت میاد کمک نمیخواین منم یه هاشیرام ها هاشیرا یخ ( سم 😂) شینوبو همونطور که داشت معجون رو درست میکرد گفت : چه زود هاشیرا شدی یوتو .....امممم این امپوله کووووو یوتو : اینو میگی ؟؟شینوبو : آره مرسی... یوتو: نگفتی کیا دارن میجنگن
شینوبو (نگران ) : آساکا شیطان شده و ما داریم تلاش میکنم آدمش کنیم ....نه هیچ ولش آسا رو تو نمیشناسی
یوتو چشماش شیش تا شد : آ....آساکا.....ز...زندست؟؟؟ خ...خواهرم .....زندست ؟؟؟؟ اشک تو چشماش جمع شد. شینوبو : چی میگی داداش آسا مرده......ها؟؟؟؟ یوتووو تو داداش اونیی؟؟؟ تو چطوری زنده ای ؟؟؟؟ یوتو: قضیه داره
ببین یوتو من یه فکری دارم تو این آمپول دستت باشه هر موقع گفتم بیا بیرون برو پیش آسا و این آمپول رو پشتش رو کمرش فرو کن باشه؟ - اوکیه
شینوبو رفت بیرون و یواشکی یه چیزی به مویچیرو گفت مویچرو چشماش گرد شد : چطوری زندست ؟؟ نمیدونم ولی وقتی آسا اون وسط گیر افتاد تو اون مه هارو رها کن تا یوتو بره وسط شینوبو رفت پیش میتسوری : ببین تو با اون شمشیر درازت اژدها رو گیر بنداز و نزار تکون بخوره
چند دقیقه بعد شینوبو علامت به میتسوری داد تا اون اژدها رو گیر بندازه
میتسوری پرید هوا شمشیرش رو به طرز دیوونه واری سریع چرخوند و اژدها سرش گیج رفت و افتاد زمین میتسوری هم سریع شمشیرش رو دورش حلقه کرد و اژدها نتونست تکون بخوره
آسا : کِننننن!!! تووووو !!!!! رفت تا دهن میتسوری رو صاف کنه که هر چهار تا جلوش رو گرفتند ( گیو سانمی شینوبو اوبانای)
فک کنم همتون سورپرایز شدید فهمیدید داداش آسا زندست آره ؟؟؟😂🫠
..............
چطور بود تا الان🫠
بچه ها اون وسط که گفتم اتاق اونجا یادم رفت بگم که دوتا اتق هست یه اتاق اصلیه که هاشیرا ها اجازه رفتن ندارن اونیکی هم چیز میز های اضافیه
همون لحظه دوتا هاشیرا پریدند وسط تا مانع کار شینوبو نشه سانمی و گیو آسا : خب خب دو به یکه بقیه هاشیرا ها جیم شدن نه؟😂
خب پس خودم باهاتون در میوفتم همونطور که شینوبو به اتاق حمله کرده بود و با نگرانی اون خون آسا رو بررسی کرد دید در اتاق ( درپشتیش) بازه و یه پسری که خیلی آشنا بود داره راه میره پسر به شینوبو نگا میکنه و همینطور شینوبو
پسر : شینوبو؟ شینوبو : یوتو ؟؟ (اسلاید ۲)
یوتو : سلام شینوبو به سمت شینوبو دویید: صدای فایت میاد کمک نمیخواین منم یه هاشیرام ها هاشیرا یخ ( سم 😂) شینوبو همونطور که داشت معجون رو درست میکرد گفت : چه زود هاشیرا شدی یوتو .....امممم این امپوله کووووو یوتو : اینو میگی ؟؟شینوبو : آره مرسی... یوتو: نگفتی کیا دارن میجنگن
شینوبو (نگران ) : آساکا شیطان شده و ما داریم تلاش میکنم آدمش کنیم ....نه هیچ ولش آسا رو تو نمیشناسی
یوتو چشماش شیش تا شد : آ....آساکا.....ز...زندست؟؟؟ خ...خواهرم .....زندست ؟؟؟؟ اشک تو چشماش جمع شد. شینوبو : چی میگی داداش آسا مرده......ها؟؟؟؟ یوتووو تو داداش اونیی؟؟؟ تو چطوری زنده ای ؟؟؟؟ یوتو: قضیه داره
ببین یوتو من یه فکری دارم تو این آمپول دستت باشه هر موقع گفتم بیا بیرون برو پیش آسا و این آمپول رو پشتش رو کمرش فرو کن باشه؟ - اوکیه
شینوبو رفت بیرون و یواشکی یه چیزی به مویچیرو گفت مویچرو چشماش گرد شد : چطوری زندست ؟؟ نمیدونم ولی وقتی آسا اون وسط گیر افتاد تو اون مه هارو رها کن تا یوتو بره وسط شینوبو رفت پیش میتسوری : ببین تو با اون شمشیر درازت اژدها رو گیر بنداز و نزار تکون بخوره
چند دقیقه بعد شینوبو علامت به میتسوری داد تا اون اژدها رو گیر بندازه
میتسوری پرید هوا شمشیرش رو به طرز دیوونه واری سریع چرخوند و اژدها سرش گیج رفت و افتاد زمین میتسوری هم سریع شمشیرش رو دورش حلقه کرد و اژدها نتونست تکون بخوره
آسا : کِننننن!!! تووووو !!!!! رفت تا دهن میتسوری رو صاف کنه که هر چهار تا جلوش رو گرفتند ( گیو سانمی شینوبو اوبانای)
فک کنم همتون سورپرایز شدید فهمیدید داداش آسا زندست آره ؟؟؟😂🫠
..............
چطور بود تا الان🫠
بچه ها اون وسط که گفتم اتاق اونجا یادم رفت بگم که دوتا اتق هست یه اتاق اصلیه که هاشیرا ها اجازه رفتن ندارن اونیکی هم چیز میز های اضافیه
۳.۲k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.