پارت 13
پارت 13
کوک
شب
دراز کشیده بودم رو تخت در باز شد ا.ت بود بلند شدم
کوک: بله
ا.ت: فکر کردم خوابی
کوک: نه خوابم نمیبرد
ا.ت: منم همینطور
کوک: اتفاقی افتاده اومدی
ا.ت: آره
کوک: چیشده
ا.ت: من الان مدل شدم
کوک: آره دیگه
ا.ت: خب چیکار کنم من هیچی درباره اینا نمیدونم حتی نمیدونم که اونجا رفتم برم پیش کی
کوک:میری پیش همون رئیس که امروز اومد
ا.ت: خب میدونم خب بعد باید چی بگم
کوک: اصلا فردا برو به اونجا یه سری بزن
متوجه میشی
ا.ت:بازم خودم تنها
کوک:نه خودمم باهات میام فردا میریم
ا.ت: واقعا باهام میای
کوک:آره برو بخواب فردا صبح باهم میریم
ا.ت: ممنون
و اومد بغلم کرد و رفت
وقتی بغلم کرد یه حس خوبی بهم دست داد اخه تو که اونو اذیت میکردی چیشده که الان عاشقش شدی نمی دونم چیکار کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
رفتم تو اتاقم خوابیدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح
ا.ت
یکی داشت در میزد
ا.ت: کیه
کوک: جونگکوکم میشه بیام
داخل
ا.ت: بیا
کوک:....
#کوک
#فیک
#سناریو
کوک
شب
دراز کشیده بودم رو تخت در باز شد ا.ت بود بلند شدم
کوک: بله
ا.ت: فکر کردم خوابی
کوک: نه خوابم نمیبرد
ا.ت: منم همینطور
کوک: اتفاقی افتاده اومدی
ا.ت: آره
کوک: چیشده
ا.ت: من الان مدل شدم
کوک: آره دیگه
ا.ت: خب چیکار کنم من هیچی درباره اینا نمیدونم حتی نمیدونم که اونجا رفتم برم پیش کی
کوک:میری پیش همون رئیس که امروز اومد
ا.ت: خب میدونم خب بعد باید چی بگم
کوک: اصلا فردا برو به اونجا یه سری بزن
متوجه میشی
ا.ت:بازم خودم تنها
کوک:نه خودمم باهات میام فردا میریم
ا.ت: واقعا باهام میای
کوک:آره برو بخواب فردا صبح باهم میریم
ا.ت: ممنون
و اومد بغلم کرد و رفت
وقتی بغلم کرد یه حس خوبی بهم دست داد اخه تو که اونو اذیت میکردی چیشده که الان عاشقش شدی نمی دونم چیکار کنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
رفتم تو اتاقم خوابیدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح
ا.ت
یکی داشت در میزد
ا.ت: کیه
کوک: جونگکوکم میشه بیام
داخل
ا.ت: بیا
کوک:....
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۸.۷k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.