پارت 15
پارت 15
ا.ت: نگفتم اقای جئون یه پسر داشت ۳سال از خودم بزرگ تره ولی خیلی رو مخم بود
یوری: چجور پسری بود
ا.ت: جذاب و مغرور و خوشتیپ
یوری: راست میگی وایی ا.ت
ا.ت: چیشد یک دفعه
یوری: من عاشق همچین پسرایی ام
ا.ت:وایی یوری
یوری: هنوز اذیتت هم میکنه
ا.ت: تا دیروز آره ولی باهم مهربون
شده
یوری: چی مهربون شده چجوری چی میگه مگه
ا.ت: من فکر کردم دختر عموشو دوست داره ولی بین اون منو انتخاب کرد تازه با خودش اومدم
یوری: وایی ا.ت
ا.ت: چیشده
یوری:پسر آقای جئون عاشقت شده
ا.ت: نه امکان نداره
یوری: اسمش چی
ا.ت: جونگکوک
یوری: چه اسم قشنگی داره
ا.ت:یوریی با من جدی باش
یوری: خب واقعا جدیم او
تو رو دوست داره
ا.ت: مگه ممکنه
یوری: آره
ا.ت: خب الان چیکار کنم
یوری: ازش خوشت میاد یا نه
ا.ت: آره یعنی نه نمیدونم
یوری: یکم فکر کن
ا.ت:شاید اون به یه دلیل دیگه اینکارارو میکنه
یوری: چی مثلا
ا.ت: نمیدونم
یوری: تو رفتی داخل ماشین بزار یکم بگذره بهش بگو اوپا
ا.ت: چی دیوونه شدی
یوری: بهترین راه حل بعد ببین ریکشنش چیه
ا.ت: نه نمیتونم
یوری تو میتونی
دوساعت پیش یوری بودم داشتم باهاش حرف میزدم که خواستم برم یادم افتاد زنگ بزنم به جونگکوک ولی گفتم شاید کار داشته باشه
(امروز امتحان داشتم بخاطر همین دیر گذاشتم)
#کوک
#فیک
#سناریو
ا.ت: نگفتم اقای جئون یه پسر داشت ۳سال از خودم بزرگ تره ولی خیلی رو مخم بود
یوری: چجور پسری بود
ا.ت: جذاب و مغرور و خوشتیپ
یوری: راست میگی وایی ا.ت
ا.ت: چیشد یک دفعه
یوری: من عاشق همچین پسرایی ام
ا.ت:وایی یوری
یوری: هنوز اذیتت هم میکنه
ا.ت: تا دیروز آره ولی باهم مهربون
شده
یوری: چی مهربون شده چجوری چی میگه مگه
ا.ت: من فکر کردم دختر عموشو دوست داره ولی بین اون منو انتخاب کرد تازه با خودش اومدم
یوری: وایی ا.ت
ا.ت: چیشده
یوری:پسر آقای جئون عاشقت شده
ا.ت: نه امکان نداره
یوری: اسمش چی
ا.ت: جونگکوک
یوری: چه اسم قشنگی داره
ا.ت:یوریی با من جدی باش
یوری: خب واقعا جدیم او
تو رو دوست داره
ا.ت: مگه ممکنه
یوری: آره
ا.ت: خب الان چیکار کنم
یوری: ازش خوشت میاد یا نه
ا.ت: آره یعنی نه نمیدونم
یوری: یکم فکر کن
ا.ت:شاید اون به یه دلیل دیگه اینکارارو میکنه
یوری: چی مثلا
ا.ت: نمیدونم
یوری: تو رفتی داخل ماشین بزار یکم بگذره بهش بگو اوپا
ا.ت: چی دیوونه شدی
یوری: بهترین راه حل بعد ببین ریکشنش چیه
ا.ت: نه نمیتونم
یوری تو میتونی
دوساعت پیش یوری بودم داشتم باهاش حرف میزدم که خواستم برم یادم افتاد زنگ بزنم به جونگکوک ولی گفتم شاید کار داشته باشه
(امروز امتحان داشتم بخاطر همین دیر گذاشتم)
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۸.۸k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.