یک نفر بود

یک نفر بود
که نبودنش را نمیشود هیچگونه پر کرد
نه با هیچ حرفی
نه با هیچ فردی
نه با هیچ گردشی
نه با هیچ بودنی
یک خلا به چه بزرگی در درونت میسازد
که هر روز به وسعت آن افزوده میشود
تو می مانی و یک جای خالی و یک خلا بزرگ در درونت
تنها در خوابهایت او را میبینی
از آن لحظه به بعد فقط خوابیدن را دوست داری
و تمام زندگیت را در خواب بسر میبری...
دیدگاه ها (۴)

من دختر زمستانم...یک روز سرد برفی... و نه بارانی!هر سال که م...

عزیز رفته‌ی من مدتهاست که اشک چشمهایم از این غم بریده‌اند من...

سالهاست که رفته‌ایهربار که از پنجره به کوچه نگاه می‌کنمبرایم...

پنجشنبه که می شودمـن و گریــه و خاطره هــاجمع می شویمدورِ نب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط