شات اول
شات اول
حال ا.ت این چند روز هعی بدتر و بدتر میشه میترسم بلایی سرش بیاد ا.ت ازم قول گرفت نبرمش بیمارستان چون از سوزن میترسه. ولی من نمیتونم نبرمش چون بیماریش داره بیشتر میشه و حالش رو بدتر میکنه منم که دکتر نیستم
امشب هرجور شده میکشونمش بیمارستان
*فلش بک وقتی شوگا از سر کارش برگشت خونه*
_سلام بیبی حالت خوبه؟؟
+نه اصلا خوب نیستم سرم و معدم خیلی درد میکنه همینطور چشمام میسوزه
_بیا بریم بیرون یزره دور بزنیم شاید حالت خوب شه
+باشه بریم
تا ا.ت از روی تخت بلند شد چند قدم تلو تلو خورد یهو افتاد زمین
سریع دوییدم پیشش براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین. منم روی صندلی راننده نشستم ماشین رو روشن کردم و به سمت بیمارستان حرکت کردم رسیدیم بیمارستان ا.ت خوابش برده بود
براید استایل بغلش کردم و از ماشین اوردمش بیرون و بردمش داخل بیمارستان
نوبت گرفتم اون هنوز تو بغلم خواب بود وقتی نوبت ما شد اسم ا.ت رو تو بلندگو پخش کردن و این باعث شد ا.ت بیدار بشه اروم چشماشو باز کرد وقتی خودشو تو این موقعیت دید چشماش گرد شد فکر کنم یا ترسیده یا تعجب کرده😂
_های بیبی بالاخره پاشدی؟؟
+ما... ما کجاییم
حال ا.ت این چند روز هعی بدتر و بدتر میشه میترسم بلایی سرش بیاد ا.ت ازم قول گرفت نبرمش بیمارستان چون از سوزن میترسه. ولی من نمیتونم نبرمش چون بیماریش داره بیشتر میشه و حالش رو بدتر میکنه منم که دکتر نیستم
امشب هرجور شده میکشونمش بیمارستان
*فلش بک وقتی شوگا از سر کارش برگشت خونه*
_سلام بیبی حالت خوبه؟؟
+نه اصلا خوب نیستم سرم و معدم خیلی درد میکنه همینطور چشمام میسوزه
_بیا بریم بیرون یزره دور بزنیم شاید حالت خوب شه
+باشه بریم
تا ا.ت از روی تخت بلند شد چند قدم تلو تلو خورد یهو افتاد زمین
سریع دوییدم پیشش براید استایل بغلش کردم و بردمش تو ماشین. منم روی صندلی راننده نشستم ماشین رو روشن کردم و به سمت بیمارستان حرکت کردم رسیدیم بیمارستان ا.ت خوابش برده بود
براید استایل بغلش کردم و از ماشین اوردمش بیرون و بردمش داخل بیمارستان
نوبت گرفتم اون هنوز تو بغلم خواب بود وقتی نوبت ما شد اسم ا.ت رو تو بلندگو پخش کردن و این باعث شد ا.ت بیدار بشه اروم چشماشو باز کرد وقتی خودشو تو این موقعیت دید چشماش گرد شد فکر کنم یا ترسیده یا تعجب کرده😂
_های بیبی بالاخره پاشدی؟؟
+ما... ما کجاییم
۱۰.۲k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.