۳۵

سونهو: به یونگی زنگ نزدی؟
یومی: نه
سونهو: زنگ نزن
یومی: نمیزنم
در باز شد
یومی: خانم دکتر چیشد؟
👩🏼‍⚕️: چه نسبتی با خانم دارید؟
یومی: دوستیم ولی مثل خواهر همو دوست داریم
سونهو: یومی اروم باش دوست خانوادگی هستیم
👩🏼‍⚕️: نسبت نزدیک تری کسی اینجا نیست
سونهو: زنگ زدم تو راه دارند میان
👩🏼‍⚕️: شوهرش چی؟
سونهو: سفر کاری
👩🏼‍⚕️: خب پس مجبورم به شما تبریک بگم
یومی: چرا؟
👩🏼‍⚕️: گل دختر دوستتون بدنیا اومد
یومی: چی؟ راستمیگی دوستم الان بیهوش
👩🏼‍⚕️: نه
یومی: میتونیم ببینمش
👩🏼‍⚕️: بله
سریع رفتیم کنار ا/ت
یومی: ا/ت
ا/ت: یوممی
یومی: جانم
ا/ت: نمیتونست فردا بدنیا بیاد که باباش هم اینجا باشه؟
یومی: فردا یونگی میاد سورپرایز میشه تو خودت الان خوبی؟
ا/ت: نه میخوام بخوابم
یومی: باشه عزیزم استراحت کن اسم دخترتو میخوای چی بزاری؟
ا/ت: یونا
سونهو: سلام
ا/ت: سلام
سونهو: بیا دخترتو ببین بغلش کن
ا/ت: نمیتونم
سونهو: خب ببینش
ا/ت: بده بغلش کنم
سونهو: بیا
یومی: خیلی خوشگله سلام خاله خوبی؟ من خاله یومی هستم
ا/ت: یومی 😁
یومی:خودتو اماده کن برای شب بیداری
ا/ت: یونگی قول داده بیدار بمونه من بیدار نمیمونم
سونهو: پس صبر کن تا بمونه

فردا
یونگی
رسیده بودم خونه رفتم داخل
یونگی: ا/ت عزیزم من برگشتم
یومی: یونگی
یونگی: سلام
یومی: سلام
یونگی: ا/ت کجاست؟
یومی: تو اتاقه
رفتم تو اتاق
یونگی: ا/ت
ا/ت: یونگی
یونگی: چیشده عزیزم ناراحتی؟
ا/ت:بچه
یونگی: بچه چی فدات شم بگو
ا/ت: حالم بده من دیروز از پله افتادم مجبور شدم عمل بشم
یونگی: از پله افتادی؟
ا/ت: اهمم بعد رفتم عمل کردم دکتر گفت بچه زنده نیست
یونگی: چی داری میگی؟ بچه چی؟ یعنی چی؟ گفتم نرو بالای پله ها یعنی چی؟ ا/ت من نمیفهمم
یومی: یونگی همین که شنیدی ا/ت حالش خوب نیست از دیروز تا الان داره گریه میکنه تو دیگه حالشو بد نکن برو بیرون بزار استراحت کنه
یونگی: من نمیفهمم اینجا چیشده؟
یومی: ا/ت خودش سالمه ولی بچه متاسفانه نتونست زنده بمونه همین اشکالی نداره میتونید دوباره بچه دار شید میدونم نه ماه صبر کردید ولی دیگه کاریه که شده
رفتم کنار ا/ت نشستم
یونگی: فدات شم نارحت نباش مثل چیزی که یومی گفت کاریه که شده چی میشه کرد
ا/ت: مثل اینکه برای تو اصلا مهم نیست اره معلومه که مهم نیست تو که هیچ درد و سختی نکشیدی
یونگی: ا/ت من نمیتونم بگم بیشترت ولی کمترت ناراحت نیستم دارم راستمیگم
یونا: 😭😭
یونگی:صبر کن این صدای کیه؟
سونهو: ا/ت داداشمو اذیت نکن بهش بگو دیگه مردم دیگه بیا یونا رو بگیر داره گریه میکنه
یونگی: ا/ت داشتی شوخی میکردی؟
ا/ت: 😂
یونگی: کی میخوای دست از این اخلاقت برداری چوپان دروغ گو نشو
ا/ت:بازیگریم چطوره

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۲۸)

۳۶

۳۷

۳۴

*پارت حذف شده

فیک مافیای سیاه من part 3

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط