love Between the Tides

love Between the Tides³⁸

یک هفته بعد
تهیونگ
رفتم کلاس
تهیونگ:سلام بچه ها
(...): سلام استاد
تهیونگ: خب شروع کنیم؟
(...): بله
تهیونگ: غایب دارید؟
لیا: استاد، پارک ا/ت نیست
تهیونگ: پارک ا/ت؟
لیا: بله
تهیونگ: چرا؟
لیا: نمیدونم
*: استاد شروع نمیکنیم؟
تهیونگ: باشه شروع کنیم

دو ساعت بعد
تهیونگ: یاد گرفتید
(...): بله
تهیونگ: خسته نباشید
(...): خسته نباشید استاد
رفتم تو دفترم
زنگ زدم به مامان ا/ت
م: الو
تهیونگ: سلام خاله
م: سلام جانم خوبی پسرم
تهیونگ: ممنون خاله ا/ت کجاست؟
م: ا/ت صبح اومد دانشگاه با تو کلاس داشت
تهیونگ: آره داشت ولی نبود
م: چی نبود؟ صبح زود رفت بیرون از خونه دیشب تا صبح درحال درست کردن کوکی بود میخواست برای تو درست کنه
تهیونگ: خب من چند بار بهش زنگ زدم جواب نداد
م: فکر کنم رفته خونه دوستش
تهیونگ: دوستش؟ همه دوستاش که دانشگاه هستند الان
م: نه یه چند تا دوستِ پسر داره شاید رفته باشه خونه اون ها
تق تق تق
تهیونگ: کیه؟
ا/ت: منم
تهیونگ: خاله ا/ت اومد نگران نباشید خب خدافظ
م: خدافظ جانم
ا/ت: سلام
تهیونگ: سلام چیشده چرا دستت رو بستی؟
ا/ت: زخمی شده
تهیونگ: چی؟ زخمی
ا/ت: آره
تهیونگ: چرا دیر کردی؟ کلاس من نبودی
ا/ت: ببخشید من میخواستم برم برای خودم و خودت نوشیدنی بخرم که رفتم و خریدم و دیر رسیدم به ایستگاه اتوبوس خواستم تاکسی بگیرم نبود دیگه خواستم پیاده بیام تصادف کردم با ماشین نوشیدنی هایی که برای خودم و خودت خریده بودم خراب شدند و دیشب برات کوکی درست کرده بودم همگی ریختن رو زمین و منم مجبور زدم جمع کنم و انداختم در زباله
تهیونگ: تصادف کردی؟
ا/ت: چیز مهمی نبود فقط دستم آسیب دید
ولی ببخشید یه روز دیگه یه صبحانه خوشمزه برات درست میکنم
تهیونگ: ناراحت نباش عزیزم من فقط میخوام تو خوب باشی تو نمیدونی من خیلی ناراحت بودم امروز داخل کلاس چون تو نبودی
ا/ت: میشه بغلم کنی؟
رفتم نزدیک ا/ت نشستم و آروم بغلش کردم و موهاش رو نوازش کردم
تهیونگ: فردا کلاس داری؟
ا/ت: نه
تهیونگ: میای صبح زود باهم بریم بیرون تا شب باهم باشیم
ا/ت: آره چیکار کنیم
تهیونگ: تو آماده باش بهت میگم فقط صبح زود ساعت ۳ بامداد آماده باش میریم کوه من یه جای خوب میشناسم خیلی خوشگله اما کمی شلوغه یه اکیپ هستند هر هفته جمعه میرند کوهنوردی و باهم طلوع خورشید رو تماشا میکنند میای بریم؟
ا/ت: باشه
تهیونگ: خب من اسممون رو مینویسم
ا/ت: باشه
تهیونگ: بعد از کوه هم میریم رستوران ناهار میخوریم....
ا/ت: نگو کجا میخواهیم بریم همه جا باتو خوبه پس من صبحانه آماده میکنم برای فردا
تهیونگ: باشه
ا/ت: خب عزیزم من برم الان کلاسم شروع میشه
تهیونگ: باشه جانم برو...

#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
دیدگاه ها (۱۷)

سلام سلام امتحان های دی ماه نزدیک هست آرزوی موفقیت دارم امید...

من رزیتا هستم ادمین اصلی (فیک نویس) مریض شده نمیتونه بزاره چ...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط