عشق مافیایی من
عشق مافیایی من
#Part_2
به هانا خوردم
*علامت هانا & *
*علامت ا.ت ــ*
&=اولالا ا.ت خانم چی شده به خودت رسیدی ؟
ــ= بعد امروز دیگه لازم نیست اینجا کار کنم یعنی از اینجا خلاص میشم
^هانا تنها دوست ا.ت هست و اونم مثل ا.ت گول خورده و یک سال مونده تا از شر این مردک هیز خلاص بشه ^
&=راست میگی امروز روز آخرت هست خیلی خوشحالم برات
ــ= مرسی .... من میرم به این مردکم بگم که دیگه از فردا نمیام و وقتم تموم شده
&= باش موفق باشی
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سمت اتاق آقای هان (همون مردک هیز ) در زدم بلافاصله آقای هان گفت بفرماید تو و منم در رو باز کردم و اومدم تو
داخل اتاق رو بوی سیگار و الکل خفه کرده بود تابلو بود روز خوبی نداشته
ویو هان
امروز روز خوبی نبود دشمنم همه ی محموله ام رو دزدیده ، حوصله ی هیچکس رو ندارم ولی یکی در زد و گفتم بفرمایید یهو ا.ت اومد داخل محوش شدم واقعا فرق کرده بود بهش خیره بودم که حواسم رو جعم کرده ام و گفتم
*علامت هان /*
/=ا.ت بفرما
ــ= ممنون
یکم معذب بودم از نگاهش ولی حرفم رو زدم
گفتم ..........
#Part_2
به هانا خوردم
*علامت هانا & *
*علامت ا.ت ــ*
&=اولالا ا.ت خانم چی شده به خودت رسیدی ؟
ــ= بعد امروز دیگه لازم نیست اینجا کار کنم یعنی از اینجا خلاص میشم
^هانا تنها دوست ا.ت هست و اونم مثل ا.ت گول خورده و یک سال مونده تا از شر این مردک هیز خلاص بشه ^
&=راست میگی امروز روز آخرت هست خیلی خوشحالم برات
ــ= مرسی .... من میرم به این مردکم بگم که دیگه از فردا نمیام و وقتم تموم شده
&= باش موفق باشی
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم سمت اتاق آقای هان (همون مردک هیز ) در زدم بلافاصله آقای هان گفت بفرماید تو و منم در رو باز کردم و اومدم تو
داخل اتاق رو بوی سیگار و الکل خفه کرده بود تابلو بود روز خوبی نداشته
ویو هان
امروز روز خوبی نبود دشمنم همه ی محموله ام رو دزدیده ، حوصله ی هیچکس رو ندارم ولی یکی در زد و گفتم بفرمایید یهو ا.ت اومد داخل محوش شدم واقعا فرق کرده بود بهش خیره بودم که حواسم رو جعم کرده ام و گفتم
*علامت هان /*
/=ا.ت بفرما
ــ= ممنون
یکم معذب بودم از نگاهش ولی حرفم رو زدم
گفتم ..........
۴.۰k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.