فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت چهار
اقای باک هیون:بریم سراغ درسمون... اینجا...
فلش بک به زمانی که زنگ خورد
همه ی دخترا و پسرا دوره تهیونگ جمع شدن
* چرا اومدی اینجا ؟
* مگه بده اومده اینجا؟
* نه برام سواله آخه اون یه آیدل معروفه
* چطوری اومدی کلاسمون ؟
* خودت انتخاب کردی کدوم مدرسه باشی؟
* خودت انتخاب کردی کدوم کلاس باشی؟
* آلبوم بعدی که میدی بیرون چیه؟
* جدا اومدی اینجا ؟
* تا کی اینجایی و....
ا.ت : چقدر سرو صدا میکنید ؟
و بعدش بلند شد و رفت کتابخونه
یونا :🙄
ته : اون .. ازم بدش میاد؟
ویو راوی : بعد این حرف ته همه سکوت کردن ...
بیشتر از تعجب بود تا احترام و علاقه به تهیونگ
چرا تهیونگ یه آیدل معروف ، جذاب ، پولدار و با اعتماد به نفس که به هیترا هیچ اهمیتی نمیده به حال و احوال این دختر و حسش نسبت به خوش اهمیتی بده؟
دلیلی داره؟ بهش حس و علاقه ای داره؟ چرا ؟ چرا ؟ و چرا؟
که بلاخره یونا سکوت رو شکست و گفت یونا : اوه نه معلومه که نه ...
هم خودش و هم بقیه به جز ته میدونستن داره دروغ میگه ولی شاید دروغ توی این موقعیت بهتر بوده باشه
ته : آها... باشه ..
ویو ته : باورم نمیشد این سوال رو پرسیدم چرا باید برام مهم باشه ؟ اییشش حالا ضایع میشم و کلی شایعات راجبم میسازن پس برای این بد نشه خیلی سریع برگشتم سمت بچه هایی که دورم بودن و گفتم : خببب چی میگفتین میخوام همه رو جواب بدم ... کسی که ازم بدش نمیاد ؟ هوم؟
بقیه: بدمون بیاد از خدامونه
ته : خب پس سوالاتونو بپرسین^^
بقیه : ععرررررررر و ... شروع به پرسیدن
ته : شروع کرد به جواب دادن
زنگ خورد و همه اومد توی کلاس
ویو ا.ت رفتم توی کلاس و نشستم سر جام و ته همش نگام میکرد رفت رو مخم و برگشتم سمتش و گفتم : چیه؟!
ته : هیچی
ا.ت : پس مثل گاو زل نزن بهم ( هوششش گاو خودتی بی شعور🔪😠)
ته : من ؟
ا.ت : پس عمه ام
ته : برو بابا دلت خوشه
ا.ت اومدم جواب بدم که ...
مایل به حمایت بیب ¿
پارت چهار
اقای باک هیون:بریم سراغ درسمون... اینجا...
فلش بک به زمانی که زنگ خورد
همه ی دخترا و پسرا دوره تهیونگ جمع شدن
* چرا اومدی اینجا ؟
* مگه بده اومده اینجا؟
* نه برام سواله آخه اون یه آیدل معروفه
* چطوری اومدی کلاسمون ؟
* خودت انتخاب کردی کدوم مدرسه باشی؟
* خودت انتخاب کردی کدوم کلاس باشی؟
* آلبوم بعدی که میدی بیرون چیه؟
* جدا اومدی اینجا ؟
* تا کی اینجایی و....
ا.ت : چقدر سرو صدا میکنید ؟
و بعدش بلند شد و رفت کتابخونه
یونا :🙄
ته : اون .. ازم بدش میاد؟
ویو راوی : بعد این حرف ته همه سکوت کردن ...
بیشتر از تعجب بود تا احترام و علاقه به تهیونگ
چرا تهیونگ یه آیدل معروف ، جذاب ، پولدار و با اعتماد به نفس که به هیترا هیچ اهمیتی نمیده به حال و احوال این دختر و حسش نسبت به خوش اهمیتی بده؟
دلیلی داره؟ بهش حس و علاقه ای داره؟ چرا ؟ چرا ؟ و چرا؟
که بلاخره یونا سکوت رو شکست و گفت یونا : اوه نه معلومه که نه ...
هم خودش و هم بقیه به جز ته میدونستن داره دروغ میگه ولی شاید دروغ توی این موقعیت بهتر بوده باشه
ته : آها... باشه ..
ویو ته : باورم نمیشد این سوال رو پرسیدم چرا باید برام مهم باشه ؟ اییشش حالا ضایع میشم و کلی شایعات راجبم میسازن پس برای این بد نشه خیلی سریع برگشتم سمت بچه هایی که دورم بودن و گفتم : خببب چی میگفتین میخوام همه رو جواب بدم ... کسی که ازم بدش نمیاد ؟ هوم؟
بقیه: بدمون بیاد از خدامونه
ته : خب پس سوالاتونو بپرسین^^
بقیه : ععرررررررر و ... شروع به پرسیدن
ته : شروع کرد به جواب دادن
زنگ خورد و همه اومد توی کلاس
ویو ا.ت رفتم توی کلاس و نشستم سر جام و ته همش نگام میکرد رفت رو مخم و برگشتم سمتش و گفتم : چیه؟!
ته : هیچی
ا.ت : پس مثل گاو زل نزن بهم ( هوششش گاو خودتی بی شعور🔪😠)
ته : من ؟
ا.ت : پس عمه ام
ته : برو بابا دلت خوشه
ا.ت اومدم جواب بدم که ...
مایل به حمایت بیب ¿
۵.۱k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.