∞کاراگاه من ∞
∞کاراگاه من ∞
پارت ⁴ 🐥💖
بغلش کردم و بردمش توی بیمارستان
_کسیییی نیستتتت (داد)
پرستار : بزاریدش رو برانکارد
و بردنش اتاق عمل
(۵ ساعت بعد )
توی این مدت هیچ خبری نشد و نگرانی منم هی بیشتر میشد
که در باز شد و دکتر اومد بیرون
دکتر : همراه خانم لی
_منم
دکتر : نسبتتون
_شوهرشم
دکتر : حالشون خوبه ولی ...
_ولی چی (بغض)
دکتر : بخاطر ضربه که به سر وارد شده باید زیاد بهشون فشار وارد نشه
_چی....الان حالش خوبه
دکتر : بله
_میتونم ببینمش
دکتر : بله
بعد اینکه دکتر رفت رفتم گوشیه هانا رو برداشتم و به هیونجین زنگ زدم
بعد چند بوق جواب داد
&سلام بیبی
_ خودتو الان برسونه بیمارستان
&چی چیشده کدوم بیمارستان
_ بیمارستان ...... بیا
و رفتم توی اتاق
که دیدم هانا بهوش اومده
_بیا بازم مثل قبلا بشیم
هانا : بازم تو بودی که همه چی رو تموم کردی ، چیه نکنه یادت رفته
(فلش بک به دو ماه پیش )
(هانا ویو )
به فلیکس گفتم میرم بیرون و زود برنمیگردم
و رفتم خرید برای شام امشب که فلیکس رو سوپرایزت بشه
(بعد خرید)
مطمعنم خوشحال میشه و رفتم سوار ماشین شدمو به سمت خونه حرکت کردم وقتی درو باز کردم دیدم لینا و فلیکس توی بغل هم نشستن و دارن فیلم میبینن
_خیلی دوستت دارم لینا
لینا : منم
هانا : فلیکس ...
که یهو به خودشون اومدن و پاشدن
_هانا اینطور که فکر میکنی نیست
هانا : اینارو توی دادگاه طلاق توضیح بده لی فلیکس
و از اونجا رفتم
بعد از یک مدت طلاق گرفتیم و من رفتم پیش داداشم
(پایان فلش بک )
هانا : همون روز نحس قرار بود به یک روز خوب تبدیل بشه
اما تو چیکار کردی ، الآنم لینا منتظرته و گمشو از اتاق بیرون (داد )
رفتم از اتاق بیرون که با هیونجین ،هان،و لینو روبه رو شدم
@دیگه چقدر میخوای عذابش بدی لی فلیکس
_بس کن لینو
@تو خواهر کوچولو مو نابود کردی
_مگه من خواستم هانا ازم متنفر بشه
@ چی ... انتظار داری ازت متنفر نباشه
_خسته شدم بس کن لینو
&اولن اگه هانا رو دوست داشتی اینکارو باهاش نمیکردی .. دومن دیگه مزاحمش نشو
_ولی من هنوز دوسش دارم هیونجین
@هیونجین.. برو پیش هانا
&باشه و دیگه هم مزاحم هانا نشو
و رفت توی اتاق هانا
(ادامه پارت بعد )
شرایط:
⁴لایک
⁴ فالور
پارت ⁴ 🐥💖
بغلش کردم و بردمش توی بیمارستان
_کسیییی نیستتتت (داد)
پرستار : بزاریدش رو برانکارد
و بردنش اتاق عمل
(۵ ساعت بعد )
توی این مدت هیچ خبری نشد و نگرانی منم هی بیشتر میشد
که در باز شد و دکتر اومد بیرون
دکتر : همراه خانم لی
_منم
دکتر : نسبتتون
_شوهرشم
دکتر : حالشون خوبه ولی ...
_ولی چی (بغض)
دکتر : بخاطر ضربه که به سر وارد شده باید زیاد بهشون فشار وارد نشه
_چی....الان حالش خوبه
دکتر : بله
_میتونم ببینمش
دکتر : بله
بعد اینکه دکتر رفت رفتم گوشیه هانا رو برداشتم و به هیونجین زنگ زدم
بعد چند بوق جواب داد
&سلام بیبی
_ خودتو الان برسونه بیمارستان
&چی چیشده کدوم بیمارستان
_ بیمارستان ...... بیا
و رفتم توی اتاق
که دیدم هانا بهوش اومده
_بیا بازم مثل قبلا بشیم
هانا : بازم تو بودی که همه چی رو تموم کردی ، چیه نکنه یادت رفته
(فلش بک به دو ماه پیش )
(هانا ویو )
به فلیکس گفتم میرم بیرون و زود برنمیگردم
و رفتم خرید برای شام امشب که فلیکس رو سوپرایزت بشه
(بعد خرید)
مطمعنم خوشحال میشه و رفتم سوار ماشین شدمو به سمت خونه حرکت کردم وقتی درو باز کردم دیدم لینا و فلیکس توی بغل هم نشستن و دارن فیلم میبینن
_خیلی دوستت دارم لینا
لینا : منم
هانا : فلیکس ...
که یهو به خودشون اومدن و پاشدن
_هانا اینطور که فکر میکنی نیست
هانا : اینارو توی دادگاه طلاق توضیح بده لی فلیکس
و از اونجا رفتم
بعد از یک مدت طلاق گرفتیم و من رفتم پیش داداشم
(پایان فلش بک )
هانا : همون روز نحس قرار بود به یک روز خوب تبدیل بشه
اما تو چیکار کردی ، الآنم لینا منتظرته و گمشو از اتاق بیرون (داد )
رفتم از اتاق بیرون که با هیونجین ،هان،و لینو روبه رو شدم
@دیگه چقدر میخوای عذابش بدی لی فلیکس
_بس کن لینو
@تو خواهر کوچولو مو نابود کردی
_مگه من خواستم هانا ازم متنفر بشه
@ چی ... انتظار داری ازت متنفر نباشه
_خسته شدم بس کن لینو
&اولن اگه هانا رو دوست داشتی اینکارو باهاش نمیکردی .. دومن دیگه مزاحمش نشو
_ولی من هنوز دوسش دارم هیونجین
@هیونجین.. برو پیش هانا
&باشه و دیگه هم مزاحم هانا نشو
و رفت توی اتاق هانا
(ادامه پارت بعد )
شرایط:
⁴لایک
⁴ فالور
۶.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.