میدانستم که روی عمه حساس است و حال اینکه خود راجب او بد میگفت ...
"𝙼𝚈 𝙴𝚇 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟾"
میدانستم که روی عمه حساس است و حال اینکه خود راجب او بد میگفت متعجبم کرده بود
النا ــــ دستتون درد نکنه مادرجون ، اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم
مادربزرگ ــــ تو از این ثوابا نکنی سنگینتری
النا ــــ بابا من که چیز بدی نمیگم ، میگم ا.ت و شوهر بدین بره چیز بدیه ؟ ازدواج از نظر شما مشکلی داره ؟
یعنی النا انقدر نسبت به جیمین نامطمئن بود که چنین فکر احمقانهای به سرشزده بود ؟
این دختر فکر میکرد من هنوز به ازدواج فکر میکنم ؟
مادربزرگ ــــ نه ازدواج مشکلی نداره اما با کی ؟ با یه مرد شصت ساله که دو تا بچه همسن ا.ت داره ؟ اونم به زور ؟
چشمانم اندازهی نعلبکی گشاد میشود
چرا تا میخواستم برایش دل بسوزانم روی دیگری از وقاحتش را نشان میداد ؟
لحظهای از یادآوری ملاک های آن مرد مثلا خواستگار حالت تهوع میگیرم
مردک خرفت سر پیری فیلش یاد هندوستان کرده بود آن هم با کسی که همسن دخترش بود ؟
النا ــــ چرا نیمهی خالی لیوان رو نگاه میکنین ؟ بابا مرده تاجر پولداره میتونه تا هفت نسل بعدش و تامین کنن ، بعدشم مادرجون بدتون نیادا ولی برای اون پیردخترم همینم از سرش زیاده
چرا او مرا دختری آهن پرست و پول دوست میدید !؟
مادربزرگ ــــ تو خودت سه سال از الان ا.ت بزرگتر بودی که با جیمین ازدواج کردی ؟
حرف حق را زده بود مادربزرگ ، آن موقع که من زن جیمین شده بودم بیست و بک سال سن داشتم و وقتی النا زنش شده بود بیست و هفت سال
دیگ به دیگ مگفت روت سیاه
صدای حرصی النا به گوشم میرسد که میگوید :
النا ــــ حداقل من با مردای دیگه هـ*ر*ز ...
یه دفعه صدای سیلی محکمی در فضای اتاق پیچید
لبم را گاز گرفتم چسم هایم را برهم فشردم
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
شرایط پارت بعدی :
¹⁰ بازنشر
⁴⁰ لایک
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟾"
میدانستم که روی عمه حساس است و حال اینکه خود راجب او بد میگفت متعجبم کرده بود
النا ــــ دستتون درد نکنه مادرجون ، اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم
مادربزرگ ــــ تو از این ثوابا نکنی سنگینتری
النا ــــ بابا من که چیز بدی نمیگم ، میگم ا.ت و شوهر بدین بره چیز بدیه ؟ ازدواج از نظر شما مشکلی داره ؟
یعنی النا انقدر نسبت به جیمین نامطمئن بود که چنین فکر احمقانهای به سرشزده بود ؟
این دختر فکر میکرد من هنوز به ازدواج فکر میکنم ؟
مادربزرگ ــــ نه ازدواج مشکلی نداره اما با کی ؟ با یه مرد شصت ساله که دو تا بچه همسن ا.ت داره ؟ اونم به زور ؟
چشمانم اندازهی نعلبکی گشاد میشود
چرا تا میخواستم برایش دل بسوزانم روی دیگری از وقاحتش را نشان میداد ؟
لحظهای از یادآوری ملاک های آن مرد مثلا خواستگار حالت تهوع میگیرم
مردک خرفت سر پیری فیلش یاد هندوستان کرده بود آن هم با کسی که همسن دخترش بود ؟
النا ــــ چرا نیمهی خالی لیوان رو نگاه میکنین ؟ بابا مرده تاجر پولداره میتونه تا هفت نسل بعدش و تامین کنن ، بعدشم مادرجون بدتون نیادا ولی برای اون پیردخترم همینم از سرش زیاده
چرا او مرا دختری آهن پرست و پول دوست میدید !؟
مادربزرگ ــــ تو خودت سه سال از الان ا.ت بزرگتر بودی که با جیمین ازدواج کردی ؟
حرف حق را زده بود مادربزرگ ، آن موقع که من زن جیمین شده بودم بیست و بک سال سن داشتم و وقتی النا زنش شده بود بیست و هفت سال
دیگ به دیگ مگفت روت سیاه
صدای حرصی النا به گوشم میرسد که میگوید :
النا ــــ حداقل من با مردای دیگه هـ*ر*ز ...
یه دفعه صدای سیلی محکمی در فضای اتاق پیچید
لبم را گاز گرفتم چسم هایم را برهم فشردم
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
شرایط پارت بعدی :
¹⁰ بازنشر
⁴⁰ لایک
- ۱.۴k
- ۱۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط