𝓟𝓪𝓻𝓽 20 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 20 🥺🤍🖇️
جانگکوک ویو
متن صفحه اول دفتر :
عاه ا/ت چی داری میگی ولش کن حالا مهم نیست اما دفتر جونم قراره با هم خاطرات خوب و بدو تجربه کنیم
پایان متن صفحه اول دفتر
این دفتر خاطراتش بود حتما حواسش نبوده که اینم اینجاس اگه بخونمش یعنی کار بدی کردم؟ نه فکر نکنم کار بدی باشه
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم صفحه بعدو بازکردم
متن صفحه بعد :
بازم من باز این دفتر امروز پدر و مادرم تصادف کردن اونا رفتن از پیشم رفتن همه تنهام گزاشتن اونایی که باعثش شدنو پیدا میکنم قول میدم کار میکنم و روی پای خودم وایمیسم
پایان متن صفحه اول
پس برای همین انقدر انگیزه کار داره
صفحه بعدو باز کردم متوجه شدم چند تا صفحه کنده شده بود تکه هایی از کاغذ مونده بود لای دفتر به صفحه بهت نگاه کردم
متن صفحه 3 :
امروز تازه شروع به کار کردم کار خوبی بود قبل از اینکه سر و کله اونا پیدا بشه داشتم کار میکردم یه لباس فروشی بود اونجا کار میکردم صندوق دار بودم اون شب وقتی کارم تموم شد پالتومو پوشیدم و به سمت خونه رفتم ساعت 12 بود توی راه بودم خیابونا خیلی خلوت بود یکی از پشت کشیدم تو کوچه با بهت بهش نگاه میکردم صاحب کارم بود گفتم شما ؟ گفتش : آره عزیزم فقط من و توییم تنها اینجا هم که کسی نیست
گفتم : چی داری میگی اما گوش نکرد اومد جلوتر سرشو برد تو گردنم خواستم جیغ بزنم که دستشو گزاشت رو دهنم سعی کردم دستشو جدا کنم ولی نشد داشت اشکم در میومد مرتیکه غول بود انقدر بهم چسبیده بود که نمیتونستم پاهامو هم تکون بدم خودشم گفته بود که قبلا بادیگارد بوده اخراجش کردن و برای خودش یه مغازه زده.
ولم نمیکرد بوسه های ریز و درشت رو گردنم میزد کم کم عمیق تر میشد اشکام شدت گرفته بودن که یکی از پشت کشیدش اونطرف و یه مشت کوبید تو دهنش بخاطر گریه هام تار میدیدم
داشت میزدش که صاحب کارم دستشو گرفت و پرتش کرد اونطرف خورد به دیوار دوییدم سمتش کنارش نشستم صداشو شنیدم صاحب کارم بود گفت : بازم میبینمت ا/ت دفعه بهت نمیتونی از دستم فرار کنی
لعنتی مثل کَنه میموند دویید و رفت برگشتم سمت پسره
( از این به بعد مکالمه رو به صورت زیر مینویسم )
گفتم : حالتون خوبه؟
سرشو بلند کرد بهش خیره شده بود گفتم
ا/ت : میخواید زنگ بزنم اورژانس؟
به خودش اومد
لئون : نه..نمیخواد
ا/ت : مطمعنید؟
لئون : آره اون کی شما میشد؟
ا/ت : اون....صاحب کارم بود نمیدونستم همچین آدمیه اگه شما نمیرسیدید... معلوم نبود الان چی میشد
لئون : داشتم رد میشدم که وقتی دیدم داره چیکار میکنه نتونستم تحمل کنم و زدمش ولی زورم بهش نرسید
ا/ت : ممنونم
بازم زل زد بهم
ا/ت : بزارید کمکتون کنم
کمکش کردم بلند شه
ا/ت : خونتون کجاس؟
لئون : لازم نیست شما برید من خودم میرم
ا/ت : نه نمیشه میرسونمتون
لئون : ولی لازم نیست
ا/ت : بازم من میرسونمتون
لئون : ....باشه
آدرسو بهم گفت منم بردمش دستشو باند پیچی کردم داشتم میرفتم که با سوالی که پرسید برگشتم سمتش
لئون : میتونم اسمتونو بپرسم؟
ا/ت : اسمم ا/ته
زیر لب گفت
لئون : ا/ت
ا/ت : چیزی گفتید؟
لئون : نه گفتم اسم منم لئونه
ا/ت : خوشبختم
لئون : منم همینطور
ا/ت : من دیگه میرم مواظب خودتون باشید بازم ممنونم
لئون : کاری نکردم
بهش لبخند زدم
ا/ت : خداحافظ
لئون : خداحافظ
از اونجا رفتم اینم از امروز
پایان صفحه 3 کتاب
پس اینطوری با لئون آشنا شده باورم نمیشه من اون مرتیکه رو پیدا میکنم ( صاحب کار ا/تو میگه ) باید از ا/ت بپرسم اما اونطوری میفهمه که من دفترو خوندم پس چیکار کنم پاشدم رفتم سمت اتاقم خواستم درو باز کنم که یه صدایی شنیدم صدای ا/ت بود؟
ا/ت ویو
وقتی رفت داخل اتاقش به آجوما کمک کردم وقتی گفت کارت تموم شد میتونی بری منم سریع رفتم تو اتاقش باید اونجا باشه همه کارو گشتم زیر تشک تختش بود آخه چرا باید موبایلشو اونجا قایم کنه اوففف برداشتمش دعا میکردم رمز نداشته باشه و نداشت پس برای همین زیر تشک تخت قایمش کردی رفتم تو تماس ها و شماره لئونو گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت
لئون : بله
ا/ت : لئون خودتی؟
لئون : ا/ت؟..ببینم دختر تو کجایی نمیگی آدم نگران میشه میدونی چند بار اومدم خونت ولی نبودی کلی بهت زنگ زدم چرا بر نمیدارید صبر کن ببینم این شماره کیه تو پیش کی ای موبایل کیه
ا/ت : آروم باش نمیتونم زیاد حرف بزنم فقط اینو بگم که یه جایی شروع به کار کردم که نمیتونم بیام بیرون یعنی نمیتونم بیام از دستم ناراحت نشو باشه؟
لئون : یعنی چی ا/ت
ا/ت : امیدوارم خوشبخت بشی برات آرزوی خوشبختی میکنم
جانگکوک ویو
متن صفحه اول دفتر :
عاه ا/ت چی داری میگی ولش کن حالا مهم نیست اما دفتر جونم قراره با هم خاطرات خوب و بدو تجربه کنیم
پایان متن صفحه اول دفتر
این دفتر خاطراتش بود حتما حواسش نبوده که اینم اینجاس اگه بخونمش یعنی کار بدی کردم؟ نه فکر نکنم کار بدی باشه
نمیتونم جلوی خودمو بگیرم صفحه بعدو بازکردم
متن صفحه بعد :
بازم من باز این دفتر امروز پدر و مادرم تصادف کردن اونا رفتن از پیشم رفتن همه تنهام گزاشتن اونایی که باعثش شدنو پیدا میکنم قول میدم کار میکنم و روی پای خودم وایمیسم
پایان متن صفحه اول
پس برای همین انقدر انگیزه کار داره
صفحه بعدو باز کردم متوجه شدم چند تا صفحه کنده شده بود تکه هایی از کاغذ مونده بود لای دفتر به صفحه بهت نگاه کردم
متن صفحه 3 :
امروز تازه شروع به کار کردم کار خوبی بود قبل از اینکه سر و کله اونا پیدا بشه داشتم کار میکردم یه لباس فروشی بود اونجا کار میکردم صندوق دار بودم اون شب وقتی کارم تموم شد پالتومو پوشیدم و به سمت خونه رفتم ساعت 12 بود توی راه بودم خیابونا خیلی خلوت بود یکی از پشت کشیدم تو کوچه با بهت بهش نگاه میکردم صاحب کارم بود گفتم شما ؟ گفتش : آره عزیزم فقط من و توییم تنها اینجا هم که کسی نیست
گفتم : چی داری میگی اما گوش نکرد اومد جلوتر سرشو برد تو گردنم خواستم جیغ بزنم که دستشو گزاشت رو دهنم سعی کردم دستشو جدا کنم ولی نشد داشت اشکم در میومد مرتیکه غول بود انقدر بهم چسبیده بود که نمیتونستم پاهامو هم تکون بدم خودشم گفته بود که قبلا بادیگارد بوده اخراجش کردن و برای خودش یه مغازه زده.
ولم نمیکرد بوسه های ریز و درشت رو گردنم میزد کم کم عمیق تر میشد اشکام شدت گرفته بودن که یکی از پشت کشیدش اونطرف و یه مشت کوبید تو دهنش بخاطر گریه هام تار میدیدم
داشت میزدش که صاحب کارم دستشو گرفت و پرتش کرد اونطرف خورد به دیوار دوییدم سمتش کنارش نشستم صداشو شنیدم صاحب کارم بود گفت : بازم میبینمت ا/ت دفعه بهت نمیتونی از دستم فرار کنی
لعنتی مثل کَنه میموند دویید و رفت برگشتم سمت پسره
( از این به بعد مکالمه رو به صورت زیر مینویسم )
گفتم : حالتون خوبه؟
سرشو بلند کرد بهش خیره شده بود گفتم
ا/ت : میخواید زنگ بزنم اورژانس؟
به خودش اومد
لئون : نه..نمیخواد
ا/ت : مطمعنید؟
لئون : آره اون کی شما میشد؟
ا/ت : اون....صاحب کارم بود نمیدونستم همچین آدمیه اگه شما نمیرسیدید... معلوم نبود الان چی میشد
لئون : داشتم رد میشدم که وقتی دیدم داره چیکار میکنه نتونستم تحمل کنم و زدمش ولی زورم بهش نرسید
ا/ت : ممنونم
بازم زل زد بهم
ا/ت : بزارید کمکتون کنم
کمکش کردم بلند شه
ا/ت : خونتون کجاس؟
لئون : لازم نیست شما برید من خودم میرم
ا/ت : نه نمیشه میرسونمتون
لئون : ولی لازم نیست
ا/ت : بازم من میرسونمتون
لئون : ....باشه
آدرسو بهم گفت منم بردمش دستشو باند پیچی کردم داشتم میرفتم که با سوالی که پرسید برگشتم سمتش
لئون : میتونم اسمتونو بپرسم؟
ا/ت : اسمم ا/ته
زیر لب گفت
لئون : ا/ت
ا/ت : چیزی گفتید؟
لئون : نه گفتم اسم منم لئونه
ا/ت : خوشبختم
لئون : منم همینطور
ا/ت : من دیگه میرم مواظب خودتون باشید بازم ممنونم
لئون : کاری نکردم
بهش لبخند زدم
ا/ت : خداحافظ
لئون : خداحافظ
از اونجا رفتم اینم از امروز
پایان صفحه 3 کتاب
پس اینطوری با لئون آشنا شده باورم نمیشه من اون مرتیکه رو پیدا میکنم ( صاحب کار ا/تو میگه ) باید از ا/ت بپرسم اما اونطوری میفهمه که من دفترو خوندم پس چیکار کنم پاشدم رفتم سمت اتاقم خواستم درو باز کنم که یه صدایی شنیدم صدای ا/ت بود؟
ا/ت ویو
وقتی رفت داخل اتاقش به آجوما کمک کردم وقتی گفت کارت تموم شد میتونی بری منم سریع رفتم تو اتاقش باید اونجا باشه همه کارو گشتم زیر تشک تختش بود آخه چرا باید موبایلشو اونجا قایم کنه اوففف برداشتمش دعا میکردم رمز نداشته باشه و نداشت پس برای همین زیر تشک تخت قایمش کردی رفتم تو تماس ها و شماره لئونو گرفتم بعد از چند تا بوق برداشت
لئون : بله
ا/ت : لئون خودتی؟
لئون : ا/ت؟..ببینم دختر تو کجایی نمیگی آدم نگران میشه میدونی چند بار اومدم خونت ولی نبودی کلی بهت زنگ زدم چرا بر نمیدارید صبر کن ببینم این شماره کیه تو پیش کی ای موبایل کیه
ا/ت : آروم باش نمیتونم زیاد حرف بزنم فقط اینو بگم که یه جایی شروع به کار کردم که نمیتونم بیام بیرون یعنی نمیتونم بیام از دستم ناراحت نشو باشه؟
لئون : یعنی چی ا/ت
ا/ت : امیدوارم خوشبخت بشی برات آرزوی خوشبختی میکنم
۹۲.۶k
۲۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.