¹
¹
ا/ت
انتقالی گرفته بودم به مدرسه جدید امروز اولین روزی بود که باید میرفتم وارد سالن مدرسه شدم
سرم بالا بود داشتم نگاه به تابلو های کلاسا میکردم که کلاسم رو پیدا کنم که یکی خورد بهم افتادم رو زمین بلند شدم پسره بهم زل زده بود
گفت: بلند شو
بلند شدم برعکس درونم من دختر خجالتی هستم و بعد از اینکه مادرم تنهام گذاشت لکنت گرفتم و نمیتونم درست حرف بزنم و بخاطر اینکه کسی اذیتم نکنه حرفی نمیزنم
گفت: ببین کفشمو چیکار کردی؟
ا/ت:......
گفت: مگه با تو نیستم کفشمو تمیز کن
فقط نگاش میکردم
گفت: تمیز نمیکنی پس عذرخواهی کن
ا/ت:.....
گفت: کر و لالی
بدون توجهی بهش برگشتم رفتم موهامو کشید
ا/ت:ایی
گفت: پس لال نیستی عذر خواهی کن
ا/ت: ففففقققططط تققققصصصیررر مممننن ننبببود
گفت:چی؟ لکنت داری
سرمو بردم پایین یعنی بله
گفت: باشه برو
رفتم دوباره برگشتم
ا/ت: بببخخخششید کککلللاسسسس سسسوووممم کجججاااسسستتت
گفت: من که درست نمیفهمم چیمیگی
دفترچمو دراوردم براش نوشتم
گفت: اها کلاس سوم اِ پس همکلاسیم سال اخری هستی
نوشتم بله
گفت: بیا دنبالم
رفتم دنبالش
گفت: بیا این کلاسه
رفتم داخل کلاس معلم هم اومد نشسته بودم نگاهم به پسره بود فک کنم برعکس خودمی از بیرون خشن از درون مهربون من ادم شناس خوبیم
چند ساعت بعد
ماشین اومده بود دنبالم خواستم برم سوار شم همون پسره داشت میومد دنبالم
گفت: صبر کن بیا این کفشمه برام ارزش نداره ولی باید برام تمیزش کنی
ا/ت: نننممیییکککنننم
گفت: چرا
رفتم سوار ماشین شدم و رفتم خونه
(کامین و کاسو دوقلوها کامین: پسر کاسو: دختر ۱۰ سالشون هم هست)
کامین و کاسو: اجی اومدی
دفترچمو برداشتم [حوصله شمارو ندارم برید]
کاسو: خب بگو نقاشی کدوممون خوشگل تره
([.......]علامت دفترچه ا/ت)
[هیچکدوم]
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردمو یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم
فردا
رفتم مدرسه یکی اومد بهم
گفت: چرا کفش جونگکوک تمیز نکردی
ا/ت: ججججوووونگگگگگگ کککوووکککک کییییههههه
همون پسر دیروزی اومد بهم گفت
کوک: منو میگه یک ساعت طول میکشه تا اسممو بگی
بدون توجه بهش رفتم
یه جا تو حیاط نشستم بودم یکی اومد از بالا روم اب ریخت
#فیک
#سناریو
ا/ت
انتقالی گرفته بودم به مدرسه جدید امروز اولین روزی بود که باید میرفتم وارد سالن مدرسه شدم
سرم بالا بود داشتم نگاه به تابلو های کلاسا میکردم که کلاسم رو پیدا کنم که یکی خورد بهم افتادم رو زمین بلند شدم پسره بهم زل زده بود
گفت: بلند شو
بلند شدم برعکس درونم من دختر خجالتی هستم و بعد از اینکه مادرم تنهام گذاشت لکنت گرفتم و نمیتونم درست حرف بزنم و بخاطر اینکه کسی اذیتم نکنه حرفی نمیزنم
گفت: ببین کفشمو چیکار کردی؟
ا/ت:......
گفت: مگه با تو نیستم کفشمو تمیز کن
فقط نگاش میکردم
گفت: تمیز نمیکنی پس عذرخواهی کن
ا/ت:.....
گفت: کر و لالی
بدون توجهی بهش برگشتم رفتم موهامو کشید
ا/ت:ایی
گفت: پس لال نیستی عذر خواهی کن
ا/ت: ففففقققططط تققققصصصیررر مممننن ننبببود
گفت:چی؟ لکنت داری
سرمو بردم پایین یعنی بله
گفت: باشه برو
رفتم دوباره برگشتم
ا/ت: بببخخخششید کککلللاسسسس سسسوووممم کجججاااسسستتت
گفت: من که درست نمیفهمم چیمیگی
دفترچمو دراوردم براش نوشتم
گفت: اها کلاس سوم اِ پس همکلاسیم سال اخری هستی
نوشتم بله
گفت: بیا دنبالم
رفتم دنبالش
گفت: بیا این کلاسه
رفتم داخل کلاس معلم هم اومد نشسته بودم نگاهم به پسره بود فک کنم برعکس خودمی از بیرون خشن از درون مهربون من ادم شناس خوبیم
چند ساعت بعد
ماشین اومده بود دنبالم خواستم برم سوار شم همون پسره داشت میومد دنبالم
گفت: صبر کن بیا این کفشمه برام ارزش نداره ولی باید برام تمیزش کنی
ا/ت: نننممیییکککنننم
گفت: چرا
رفتم سوار ماشین شدم و رفتم خونه
(کامین و کاسو دوقلوها کامین: پسر کاسو: دختر ۱۰ سالشون هم هست)
کامین و کاسو: اجی اومدی
دفترچمو برداشتم [حوصله شمارو ندارم برید]
کاسو: خب بگو نقاشی کدوممون خوشگل تره
([.......]علامت دفترچه ا/ت)
[هیچکدوم]
رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردمو یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم
فردا
رفتم مدرسه یکی اومد بهم
گفت: چرا کفش جونگکوک تمیز نکردی
ا/ت: ججججوووونگگگگگگ کککوووکککک کییییههههه
همون پسر دیروزی اومد بهم گفت
کوک: منو میگه یک ساعت طول میکشه تا اسممو بگی
بدون توجه بهش رفتم
یه جا تو حیاط نشستم بودم یکی اومد از بالا روم اب ریخت
#فیک
#سناریو
۱۹.۵k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.