رمان 🙃
من مرگ را به جان خود خریدم:)
پارت ۲۴:
بعد از چند دقیقه پارمیس بدون ارشد اومد.
_خوش اومدی
+مرسی.خب بگو چی میخواستی بگی؟
_ببین فردا که من پس فردا ما کنسرت داریم و بهتون گفتیم که بیاین کنسرت . اصلا اونجا با رهام رودرو نشو. صحبت هم نکنم. اگر هم حرفی به ارشد زد خیالت راحت حواسم هست. پس فردا نباید اتفاقی برای کنسرت و خودتون بیوفته. متوجه شدی؟
+اره
_خوبه بریم پیش هلیا و ارشد
هلیا :
چند دقیقه بعد که گذشت ارشد اومد
_قربونت شم تو اینجا چیکار میکنی
+خدا نکنه. امیر میخواست با پارمیس صحبت کنه برای همین من اومدم اینجا
_درباره؟
+رهام پارمیس رو دوست داشت.
_یعنی تو مشکلی نداری؟
+نه.رهام عشقش یک طرفه بود
_نه بابا
+اره بابا.
_فقط رو زنش غیرت داره
و به حالت قهر سرمو برگردوندم
اومد بغلم کرد
+اگر رو خواهرم غیرتی نباشم که دیگه شاهنگ نیست
_ولم کن
+الهی فدات شم توکه میدونی من نمیتونم قهر تو ببینم. تا الان کی مراقبت بود
_حالا باید ولم کنی؟
+نه عشقم. فقط کمی بار مراقبت تورو گذاشتم رو دوش امیر. وگرنه هنوزم مراقبتم فدات شم.
_مراقبی که بعضی چیزا رو دیر فهمیدی
+خواهر قشنگم بخدا حواسم به پارمیسه. دیدی که حالش بد بود. دیدی تو قایق گیر افتادیم.
بغض گلومو میفشرد. اولش شوخی بود ولی حالا دیگه جدی شده بود .
با بغض گفتم
_پارمیس اومده تو زندگیت منو فراموش کردی. برو. برو با پارمیس منو فراموش کن
ارشد بغضمو که دید بغلم کرد. چقدر دلم برای بغل کردناش تنگ شده بود.
+الهی قربونت برم. اشک نریز دردونه من :)غلط کردم خوبه. دوباره قلبت میگیره ها :)من خواهر زاده میخوام
با حرفش خندم گرفت.
بغض و خنده و درد یکی شد
+اشتی فدات شم :)
_اره.
همون لحظه امیر و پارمیس اومدن. منم از بغل ارشد دراومدم.
*میبینم خواهر برادری خوب اختلاط میکنید
_بله دیگه. شما هم باهم اختلاط میکنید
~اختلاط نه صحبت
_حالا هرچی
*ببینم تو گریه کردی؟
_چیز مهمی نیست
+اختلاط خواهر برادرانه بود
*فکر کردم چیزی شده
_نه بابا
*خوبه
_خب پس فردا میاین دیگه؟
*جرعت دارن نیاین. ردیف اول VIP براتون گذاشتم.
+با این انصاف جرعت نداریم که نیایم
*خوبه پس
_😂
+تروخدا نخند هلیا دوباره حالت بد میشه
_باش بابا
ادامه دارد...
پارت ۲۴:
بعد از چند دقیقه پارمیس بدون ارشد اومد.
_خوش اومدی
+مرسی.خب بگو چی میخواستی بگی؟
_ببین فردا که من پس فردا ما کنسرت داریم و بهتون گفتیم که بیاین کنسرت . اصلا اونجا با رهام رودرو نشو. صحبت هم نکنم. اگر هم حرفی به ارشد زد خیالت راحت حواسم هست. پس فردا نباید اتفاقی برای کنسرت و خودتون بیوفته. متوجه شدی؟
+اره
_خوبه بریم پیش هلیا و ارشد
هلیا :
چند دقیقه بعد که گذشت ارشد اومد
_قربونت شم تو اینجا چیکار میکنی
+خدا نکنه. امیر میخواست با پارمیس صحبت کنه برای همین من اومدم اینجا
_درباره؟
+رهام پارمیس رو دوست داشت.
_یعنی تو مشکلی نداری؟
+نه.رهام عشقش یک طرفه بود
_نه بابا
+اره بابا.
_فقط رو زنش غیرت داره
و به حالت قهر سرمو برگردوندم
اومد بغلم کرد
+اگر رو خواهرم غیرتی نباشم که دیگه شاهنگ نیست
_ولم کن
+الهی فدات شم توکه میدونی من نمیتونم قهر تو ببینم. تا الان کی مراقبت بود
_حالا باید ولم کنی؟
+نه عشقم. فقط کمی بار مراقبت تورو گذاشتم رو دوش امیر. وگرنه هنوزم مراقبتم فدات شم.
_مراقبی که بعضی چیزا رو دیر فهمیدی
+خواهر قشنگم بخدا حواسم به پارمیسه. دیدی که حالش بد بود. دیدی تو قایق گیر افتادیم.
بغض گلومو میفشرد. اولش شوخی بود ولی حالا دیگه جدی شده بود .
با بغض گفتم
_پارمیس اومده تو زندگیت منو فراموش کردی. برو. برو با پارمیس منو فراموش کن
ارشد بغضمو که دید بغلم کرد. چقدر دلم برای بغل کردناش تنگ شده بود.
+الهی قربونت برم. اشک نریز دردونه من :)غلط کردم خوبه. دوباره قلبت میگیره ها :)من خواهر زاده میخوام
با حرفش خندم گرفت.
بغض و خنده و درد یکی شد
+اشتی فدات شم :)
_اره.
همون لحظه امیر و پارمیس اومدن. منم از بغل ارشد دراومدم.
*میبینم خواهر برادری خوب اختلاط میکنید
_بله دیگه. شما هم باهم اختلاط میکنید
~اختلاط نه صحبت
_حالا هرچی
*ببینم تو گریه کردی؟
_چیز مهمی نیست
+اختلاط خواهر برادرانه بود
*فکر کردم چیزی شده
_نه بابا
*خوبه
_خب پس فردا میاین دیگه؟
*جرعت دارن نیاین. ردیف اول VIP براتون گذاشتم.
+با این انصاف جرعت نداریم که نیایم
*خوبه پس
_😂
+تروخدا نخند هلیا دوباره حالت بد میشه
_باش بابا
ادامه دارد...
۳.۱k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.