رمان🙃
من مرگ را به جان خود خریدم:)
پارت ۲۵
بعد از کمی صحبت دکتر اجازه مرخص شدنمو داد. مثل رهایی از قفس بود. قرار شد بچه ها امشب بیان خونمون و فردا بریم بگردیم.
امیر دستمو گرفت و رفتیم سمت ماشین و راه افتادیم سمت خونه.رسیدیم خونه. همه خسته بودن. سعی کردم یه غذای خوشمزه درست کنم. تصمیم گرفتم لازانیا درست کنم. ورقه های لازانیا رو گذاشتم تا بپزن. موادشو اماده کردم. همون لحظه اهنگ هربار این درو رو پخش کردم و شروع کردم به قر دادن. در همون حین امیر اومد
+باید ویدیو رقصتو با اهنگ هر دربارو پخش کنم
_اجازشو نمیدیم
+چرا
_دلم میخواد رقصم بمونه برا خودم
+مثل قلبت؟
_قلبم که به نام توعه
و بعد شروع کردیم به بوسیدن هم تا جایی که نفس کم اوردیم. ورقه های لازانیا پخته شد. برشون داشتم و شروع کردم به درست کردن لازانیا. ۴ تا جای بزرگ درست کردم و گذاشتم تو فر تا اماده شه.
تصمیم گرفتیم فیلم بزاریم. فیلم با ژانر عاشقانه. ژانر مورد علاقه من و امیر.
لازانیا اماده شدن. لازانیا هارو با کمک امیر گذاشتم رو میز و شروع کردیم به دیدن فیلم من تو بغل امیر بودم و پارمیس تو بغل ارشد. چقدر خوب که به هم رسیدیم. کی فکرشو میکرد که امیر با من باشه ارشد هم با پارمیس. چقدر دنیا قشنگه چقدر خدای اون بالا بخشنده است. فیلم شروع شد. فیلم تموم شد و لازانیا هارو خوردیم.
+ببین خواهر چه چیزی درست کرده.
*مگه تو لازانیا های هلیا رو خوردی
+اره عشقم. صدبار
*چه جالب
با بچه ها کمی صحبت کردیم که هممون خوابمون گرفت. رفتیم تو اتاقامون و گفتیم بخوابیم
+عشقم
_جانم
+دلم میخواد زودتر مال من شی
_چرا؟
+بوت کنم. بغلت کنم
_الانم میتونی!
+واقعا؟
_ارع
تا این حرفو زدم امیر بغلم کرد و منو بو کرد
کم کم چشام گرم شد و تو بغل امیر خوابم برد.
صبح با صدای پارمیس از خواب بیدار شدم
+نگا نگا حالا من گفتم برادر زاده میخوام چرا زود دست به کار میشید لعنتیا.
_خفه شو پارمیس. حالا باهم خوابیدیم گناه که نکردیم
ارشد از اونور گفت
*اتفاقا کردین. قبل ازدواج رابطه ووووو
_ارشدددددد
و سریع بالشتمو سمتش پرت کردم
خورد دقیقا تو سرش
دلم خنک شد
_حقتهههه
*دارم برات
~اقاااا . همسر این شخص شخیص اینجاستا🤨
*بله بله. جرعت نمیکنیم بیایم سمتتون
~همینه که هست
+اهای عاشقان بلند شید دیگه. ما صبحونه میخوایم
_درست کن
+من؟؟؟
_نه عمم
+اها
سمت پارمیس هم بالشتی پرت کردم که خورد تو سرش
+بمیری
_اول تو
~بریم . مغزمونو خوردید
+همینهههه
~زهر مدینه.
+زهر مدینه که نداریم 😂
~داریم من ساختمش
+مرسی
_من گشنمه
+بریم پایین
از تخت بلند شدم و رفتیم پایین. شروع کردم به درست کردن سوسیس تخم مرغ.
عجب سوسیس تخم مرغ خفنی شده بود.
سر سفره نشستیم و شروع کردیم به خوردن صبحانه. بعدش پلن ریختیم بریم شهربازی.
ادامه دارد...
پارت ۲۵
بعد از کمی صحبت دکتر اجازه مرخص شدنمو داد. مثل رهایی از قفس بود. قرار شد بچه ها امشب بیان خونمون و فردا بریم بگردیم.
امیر دستمو گرفت و رفتیم سمت ماشین و راه افتادیم سمت خونه.رسیدیم خونه. همه خسته بودن. سعی کردم یه غذای خوشمزه درست کنم. تصمیم گرفتم لازانیا درست کنم. ورقه های لازانیا رو گذاشتم تا بپزن. موادشو اماده کردم. همون لحظه اهنگ هربار این درو رو پخش کردم و شروع کردم به قر دادن. در همون حین امیر اومد
+باید ویدیو رقصتو با اهنگ هر دربارو پخش کنم
_اجازشو نمیدیم
+چرا
_دلم میخواد رقصم بمونه برا خودم
+مثل قلبت؟
_قلبم که به نام توعه
و بعد شروع کردیم به بوسیدن هم تا جایی که نفس کم اوردیم. ورقه های لازانیا پخته شد. برشون داشتم و شروع کردم به درست کردن لازانیا. ۴ تا جای بزرگ درست کردم و گذاشتم تو فر تا اماده شه.
تصمیم گرفتیم فیلم بزاریم. فیلم با ژانر عاشقانه. ژانر مورد علاقه من و امیر.
لازانیا اماده شدن. لازانیا هارو با کمک امیر گذاشتم رو میز و شروع کردیم به دیدن فیلم من تو بغل امیر بودم و پارمیس تو بغل ارشد. چقدر خوب که به هم رسیدیم. کی فکرشو میکرد که امیر با من باشه ارشد هم با پارمیس. چقدر دنیا قشنگه چقدر خدای اون بالا بخشنده است. فیلم شروع شد. فیلم تموم شد و لازانیا هارو خوردیم.
+ببین خواهر چه چیزی درست کرده.
*مگه تو لازانیا های هلیا رو خوردی
+اره عشقم. صدبار
*چه جالب
با بچه ها کمی صحبت کردیم که هممون خوابمون گرفت. رفتیم تو اتاقامون و گفتیم بخوابیم
+عشقم
_جانم
+دلم میخواد زودتر مال من شی
_چرا؟
+بوت کنم. بغلت کنم
_الانم میتونی!
+واقعا؟
_ارع
تا این حرفو زدم امیر بغلم کرد و منو بو کرد
کم کم چشام گرم شد و تو بغل امیر خوابم برد.
صبح با صدای پارمیس از خواب بیدار شدم
+نگا نگا حالا من گفتم برادر زاده میخوام چرا زود دست به کار میشید لعنتیا.
_خفه شو پارمیس. حالا باهم خوابیدیم گناه که نکردیم
ارشد از اونور گفت
*اتفاقا کردین. قبل ازدواج رابطه ووووو
_ارشدددددد
و سریع بالشتمو سمتش پرت کردم
خورد دقیقا تو سرش
دلم خنک شد
_حقتهههه
*دارم برات
~اقاااا . همسر این شخص شخیص اینجاستا🤨
*بله بله. جرعت نمیکنیم بیایم سمتتون
~همینه که هست
+اهای عاشقان بلند شید دیگه. ما صبحونه میخوایم
_درست کن
+من؟؟؟
_نه عمم
+اها
سمت پارمیس هم بالشتی پرت کردم که خورد تو سرش
+بمیری
_اول تو
~بریم . مغزمونو خوردید
+همینهههه
~زهر مدینه.
+زهر مدینه که نداریم 😂
~داریم من ساختمش
+مرسی
_من گشنمه
+بریم پایین
از تخت بلند شدم و رفتیم پایین. شروع کردم به درست کردن سوسیس تخم مرغ.
عجب سوسیس تخم مرغ خفنی شده بود.
سر سفره نشستیم و شروع کردیم به خوردن صبحانه. بعدش پلن ریختیم بریم شهربازی.
ادامه دارد...
۳.۵k
۰۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.