پارت بیست و دوم رمان تب داغ هوس«

22


لال شده بودم انقدر شوکه بودم که نفس کشيدن هم يادم رفته بود ولي در عوضش تپش قلبم انقدر بالا رفته بود انقدر بالا که انگار قلبم تو سرم ميزد انگار تو تنم برف ريخته بودن ولي از درون از کاري که داشت ميکرد ميسوختم ... باخشم و جديت گفت : آقاي محترم اين چه وضعش؟ اصلا خبر دار... اين صداي من بود؟!!!که با هول وولا و التماس گفتم: _باشه باشه هر چي تو بگي اون همه خشم تبديل شد به يه لبخند پيروز مندانه ؛بدون اينکه تلفن و قطع کنه گوشي رو آورد پايين به دستش خيره شدم همون طور هنگ کرده نگاش ميکردم و با همون قيافه که فرياد ميزد :«من استاد شيطانم»نگاهي بهم کرد وگفت: _دفعه ي ديگه واقعا زنگ ميزنم خواستم حالو روزتو يه بار تجربه کني که رو حرف من «نه » نياري با حرص و نفرت نگاش کردم و با شيطنت و هيجان سرشو تکون داد و گفت: _چي ؟چي ميخواي بگي؟ _با حرص و دندون قروچه گفتم : پس فطرت (اين يعني نهايت شجاعتم) با شيطنت اخمي کرد و گفت : بي ادبي ممنوع _تو از قدرتت سوء استفاده ميکني يه کم تصنعي فکر کرد و سري بازاويه ي کم به طرفين تکون داد و گفت: _اوووم ،خب آره چيز شاقي کشف نکردي _به چي ميخواي برسي؟«اشکامو با حرص پس زدم وادامه دادم:»چرا برات مهمه که من با هات دوست بشم؟
دیدگاه ها (۰)

پارت بیست و سوم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و چهارم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و یکم رمان تب داغ هوس:

پارت بیستم رمان تب داغ هوس:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط