پارت بیست و چهارم رمان تب داغ هوس:

24


_نه ممنون خودم ميرم تر جيح ميدم با تاکسي برم _گفتم : ميرسونمت «از لحن محکمش جا خوردم و با تعجب نگاش کردم وگفت» _عادت کن که رو حرف من حرف نزني چون منو طوفاني ميکني خدايا ،خدايا غلط کردم ترو قران منو از شر اين ديوان جاني نجات بده... _ماشين مو اون دست خيابون پارک کردم «اشاره کرد به يه آئودي مشکي رنگ لامصب چي ماشيني داره بازم به اين اعتقادم که دنيا براي پولداراست رو آوردم بذار يه بار ديگه تلاشمو بکنم گوشه آسين پالتو شو گرفتم تا از حرکت بايسته و وقتي ايستاد يه نگاه پرسشگرا بهم کرد به زور آب دهنمو قورت دادمو گفتم : _ببين من مطمئنم که از من خوشت نيومده چون اگر خوشت اومده بود چرا توي اين سه سال به من بي توجه بودي پس معلومه که.... پريد وسط حرفمو خيلي جدي با تن صداي محکمشو چاشني صورتش که اخم بود سر شو آورد نزديکو گفت: _چون سه سال پيش غير قابل تحمل بودي ولي الان فرق کردي _من اصلا شبيه اونايي نيستم که انتخاب ميکرديد نگاه (به خودم اشاره کرد ) نگاهم کرد از همون فاصله نزديک چشماي فيروزه رنگشو ريز کرد حالا دقيق تر مويي تر جز به جز صورتمو از نظر گذروند و گوشه ي لبشو جوييد و بعد خونسرد سرشو به عقب کشيد و گفت: _آره اين مدل ابرو بيشتر بهت مياد ،خب نگات کردم چي؟
دیدگاه ها (۰)

پارت بیست و پنجم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و ششم رمان تب داغ هوس؛

پارت بیست و سوم رمان تب داغ هوس:

پارت بیست و دوم رمان تب داغ هوس«

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط