My charming bully
My charming bully
part13
هانا ویو
داشتیم قدم میزدیم که یهو صدای جیمین اومد که داشت با بدو بدو به سمتم میومد
_هاناااااا
دومو بر گردوندم سمتش بهش نگاه کردن تا اینکه بهم رسید نفسش بند اومده بود
از تو کیفم آب رو در اوردم و بهش دادم
(بچه ها هانا کلاً آدم سرد و افسرده ایه حتی حالت نگاهش هم همینه دیگه ولی با نفرت نیست)
اب و سر کشید
یاااا داره تموم میشه ابم بسه
_خیلی خوب بابا اومدی خوبی کنیا
آب رو ازش گرفتم و گزاشتم تو کیفم
خب.. کارت
_میشه...
میرا: جیمینااااااا
که یهو میرا پرید بغل جیمین
و جیمین هول شد و نزدیک بود که بیوفته که تعادلشو حفظ کرد
_اییییی چته وحشیییییی(داد)
میرا: ببخشید ددی
وات... اینا کی باهم رل زدن؟ واییی جالب بود
آهه جیمینا حوصله ندارم کارتو بگو.. میخوام قدم بزنم
میرا: جیمینا میای با هم قدم بزنیم
_عامممم
لارا: راست میگه جیمینا بیا
مین هه: مطمئن باش یهت خوش میگذره
خیلی خب به خوشگذرونیتون برسید
بریم؟
مین هه: یااااا کای تو هم باهامون بیا
@نه ممنون میخوام با هانا قدم بزنم (لبخند)
مین هه: آخه هانا چی داره
حتماً من یه چیزی دارم که تو نداری مثلاً عقل یا آروم بودن... یا فشاری نبودن.. هوم؟
داشتیم میرفتیم که هایون و جونگکوک با بدو بدو اومدن سمتمون
=هاناااااا... وایسا(نفس نفس)
شرمنده جیمین آبمو خورد یکم ازش مونده
=مهم نیست
هوم چیشده؟
=یه خرگوش پیدا خریدم نگاش کنننن(ذوق)
ای خداااا گوگولی چقدر قشنگهه(کیوت)
نگاههه رفتم اونجا که بوفه داره واسش یه قلاده دور کمر خریدم
*هایوننن بیا دیگه
به جونگکوک نگاهی کردم و رومو کردم سمت هایون
باهاش رفیق شدی؟
=با کی؟
جئون
=جئون مثل بقیه نیس یکم شیطون و کیوت بود...
آها.. باشه برو نو که اومدم به بازار...
=یا نگوو من فقط به عنوان هم کلاسی و هم اتاقی دارم باهاش میگردم
باشه
=میشه این خرگوشه رو نگه داری؟
من؟!!
=اره
عاممم.. باشه
تو که مشکلی نداری
@نه
خب خوبه بای
=بای
با این خرگوشه کیوت و گوگولی مشغول بودم به سمت دریا رفتیم که دیدم جیمین و رفیقاش هم اونجا رو به صاحل نشستن
جیمین با یه لباس سیاه که دکمه هاش باز و موهای بلوندش و یه عینک افتابی رو چشماش
یه جا وایسادم و خرگوش رو اروم اوردم تو بغلم... خیلی کیوت و گوگولی بود
@هانا اونجا رو... بریم از مدیر هویچ بگیریم
با تعجب بهش نگاه کردم
کای از مدیر (مدیر رو اروم گفت
@نمیای؟
معلومه که نه
@پس بشین تا بیام
خنده ای بهش کردم و دیوونه ای نثارش کردم
رومو برگردوندم که ببینم داره چیکار میکنه که دیدم مدیر داره با تعجب بهش نگاه میکنه
@آقای لی خواهش میکنم.. نکاه خرگوش بیچاره گناه داره
آقای لی: عقلاً میزاشتی بزارم تو دهنم بیا
@مرسی..عامم فقط یه سوال شما هویچ از کجا اوردین
آقای لی: هییسسس برو بچه مزاحم نشو
part13
هانا ویو
داشتیم قدم میزدیم که یهو صدای جیمین اومد که داشت با بدو بدو به سمتم میومد
_هاناااااا
دومو بر گردوندم سمتش بهش نگاه کردن تا اینکه بهم رسید نفسش بند اومده بود
از تو کیفم آب رو در اوردم و بهش دادم
(بچه ها هانا کلاً آدم سرد و افسرده ایه حتی حالت نگاهش هم همینه دیگه ولی با نفرت نیست)
اب و سر کشید
یاااا داره تموم میشه ابم بسه
_خیلی خوب بابا اومدی خوبی کنیا
آب رو ازش گرفتم و گزاشتم تو کیفم
خب.. کارت
_میشه...
میرا: جیمینااااااا
که یهو میرا پرید بغل جیمین
و جیمین هول شد و نزدیک بود که بیوفته که تعادلشو حفظ کرد
_اییییی چته وحشیییییی(داد)
میرا: ببخشید ددی
وات... اینا کی باهم رل زدن؟ واییی جالب بود
آهه جیمینا حوصله ندارم کارتو بگو.. میخوام قدم بزنم
میرا: جیمینا میای با هم قدم بزنیم
_عامممم
لارا: راست میگه جیمینا بیا
مین هه: مطمئن باش یهت خوش میگذره
خیلی خب به خوشگذرونیتون برسید
بریم؟
مین هه: یااااا کای تو هم باهامون بیا
@نه ممنون میخوام با هانا قدم بزنم (لبخند)
مین هه: آخه هانا چی داره
حتماً من یه چیزی دارم که تو نداری مثلاً عقل یا آروم بودن... یا فشاری نبودن.. هوم؟
داشتیم میرفتیم که هایون و جونگکوک با بدو بدو اومدن سمتمون
=هاناااااا... وایسا(نفس نفس)
شرمنده جیمین آبمو خورد یکم ازش مونده
=مهم نیست
هوم چیشده؟
=یه خرگوش پیدا خریدم نگاش کنننن(ذوق)
ای خداااا گوگولی چقدر قشنگهه(کیوت)
نگاههه رفتم اونجا که بوفه داره واسش یه قلاده دور کمر خریدم
*هایوننن بیا دیگه
به جونگکوک نگاهی کردم و رومو کردم سمت هایون
باهاش رفیق شدی؟
=با کی؟
جئون
=جئون مثل بقیه نیس یکم شیطون و کیوت بود...
آها.. باشه برو نو که اومدم به بازار...
=یا نگوو من فقط به عنوان هم کلاسی و هم اتاقی دارم باهاش میگردم
باشه
=میشه این خرگوشه رو نگه داری؟
من؟!!
=اره
عاممم.. باشه
تو که مشکلی نداری
@نه
خب خوبه بای
=بای
با این خرگوشه کیوت و گوگولی مشغول بودم به سمت دریا رفتیم که دیدم جیمین و رفیقاش هم اونجا رو به صاحل نشستن
جیمین با یه لباس سیاه که دکمه هاش باز و موهای بلوندش و یه عینک افتابی رو چشماش
یه جا وایسادم و خرگوش رو اروم اوردم تو بغلم... خیلی کیوت و گوگولی بود
@هانا اونجا رو... بریم از مدیر هویچ بگیریم
با تعجب بهش نگاه کردم
کای از مدیر (مدیر رو اروم گفت
@نمیای؟
معلومه که نه
@پس بشین تا بیام
خنده ای بهش کردم و دیوونه ای نثارش کردم
رومو برگردوندم که ببینم داره چیکار میکنه که دیدم مدیر داره با تعجب بهش نگاه میکنه
@آقای لی خواهش میکنم.. نکاه خرگوش بیچاره گناه داره
آقای لی: عقلاً میزاشتی بزارم تو دهنم بیا
@مرسی..عامم فقط یه سوال شما هویچ از کجا اوردین
آقای لی: هییسسس برو بچه مزاحم نشو
- ۳.۴k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط