تمام دین و دنیایم فدای درد سرهایت

تمامِ دین و دنیایم، فدای دردِ سرهایت
چه دردی میکشم وقتی، که دورم از نفسهایت

شبیه آدمِ برفی، اگر تنها ترین باشم
تورا اینگونه میخواهم، تورا تنهای تنهایت

کسی جز من چه میفهمد؟؟ کسی جز من چه میداند
چه عشقی دارد این بوسیدنِ ردِّ قدمهایت

من اینجا در زمین آدم، تو ماهِ آسمانهایی
عجب راه درازی هست، تا آغازِ دنیایت

مرا اینگونه باور کن، کمی عاشق، کمی خسته
تو هم گاهی مدارا کن، تو با چشمانِ زیبایت

برایم بوسه هایت را، عمیق و آتشی تر کن
که من یک عمر میخواهم، تورا با طعمِ لبهایت
دیدگاه ها (۱)

ساعتِ عمر مــن افتاد و دگر کـــار نکرد هیچ کس یادی از این سا...

مینویسم غزلی از شب و این تنهایی جز منِ شبزده بیدار کسی اینجا...

شانه ام جنگل موهای تو را ریخت به همباز شیران نگاه تو در آویخ...

هر دقیقه دورم ازتو..بی قراری سهم من می روی با هر کسی…پرهیزگا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط