شانه ام جنگل موهای تو را ریخت به هم

شانه ام جنگل موهای تو را ریخت به هم
باز شیران نگاه تو در آویخت به هم

من تو را شانه زدم باز تکانم می داد
نبض گل با هنر باغ درآمیخت به هم

نام شاعر ، چقدر بی تو به من می آید
مثل چسبیدن دو آدم بد ریخت به هم

تو کنارم بنشین با تو غزل ها دارم
دست تقدیر تو را توی تنم بیخت به هم

بنشین شعر بگو ... پنجره را می بندم
این غزل حال و هوای همه را ریخت به هم


دیدگاه ها (۱)

تمامِ دین و دنیایم، فدای دردِ سرهایتچه دردی میکشم وقتی، که د...

ساعتِ عمر مــن افتاد و دگر کـــار نکرد هیچ کس یادی از این سا...

هر دقیقه دورم ازتو..بی قراری سهم من می روی با هر کسی…پرهیزگا...

لـَب من عطــر تو را دارد و من مــی ترسمنکند مادرم از بـــوسه...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط