شانه ام جنگل موهای تو را ریخت به هم
شانه ام جنگل موهای تو را ریخت به هم
باز شیران نگاه تو در آویخت به هم
من تو را شانه زدم باز تکانم می داد
نبض گل با هنر باغ درآمیخت به هم
نام شاعر ، چقدر بی تو به من می آید
مثل چسبیدن دو آدم بد ریخت به هم
تو کنارم بنشین با تو غزل ها دارم
دست تقدیر تو را توی تنم بیخت به هم
بنشین شعر بگو ... پنجره را می بندم
این غزل حال و هوای همه را ریخت به هم
باز شیران نگاه تو در آویخت به هم
من تو را شانه زدم باز تکانم می داد
نبض گل با هنر باغ درآمیخت به هم
نام شاعر ، چقدر بی تو به من می آید
مثل چسبیدن دو آدم بد ریخت به هم
تو کنارم بنشین با تو غزل ها دارم
دست تقدیر تو را توی تنم بیخت به هم
بنشین شعر بگو ... پنجره را می بندم
این غزل حال و هوای همه را ریخت به هم
- ۳۳۰
- ۰۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط