✚ از وقتی دیدمت✚
✚ از وقتی دیدمت✚
〘Part 12〙
فیلیکس : ببخشید خانم محترم سفارش منم می گیرید
با لبخند برگشتم و بهش نگاه کردم
ا/ت : البته اقای بسیار بسیار بسیار محترم
نزدیکش شدم و دستم رو روی میز جلوم تکیه دادم و با همون لبخند گفتم
ا/ت : حالا این اقای بسیار محترم چی میل دارن؟اونم سرش رو نزدیکم کرد و با لبخند گفت
فیلیکس : هر چی که این خانم بسیار محترم سلاح بدونن
ا/ت : الان اماده میشه قربان
فیلیکس : البته دو تا خانم محترم دیگه هم قهوه ساده سفارش دادن
ا/ت : البته
رفتم و سفارش میز شماره ۱۱ رو براش ببرم
ولی وقتی خم شدم که سفارششون رو روی میز بزارم باهاش چشم تو چشم شدم
همون طور که داشت به چشمام نگاه می کرد اروم خم شدم و ازشون معذرت خواهی کردم و ازش دور شدم
فیلیکس : کی بود؟
ا/ت : هیچکس .....
فیلیکس : ا/ت، کی بود؟ *جدی
ا/ت : باور کن نمیشناسمش مشتریه
فیلیکس : خیله خب.......
ا/ت : بیا این هم سفارشت
فیلیکس : می بینمت
سفارش مشتری ها رور دادم و داشتم میز ها رو تمیز می کردم و سرم رو بالا گرفتم و دونه های ریز سفیدی رو که از اسمون به سمت زمین میومدن رو دیدم
جیهون : داره برف میاد؟
ا/ت : اره
جیهون : احتمالا تا چند دقیقه دیگه میشینه
.
درست نمی دونم زمان ای برق گذشت یا برف بیش از حد امد
ولی برف خیلی نشسته بود
داشتم از پنجره به بیرون نگاه می کردم که با احساس دستی روی شونه هام برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم
جیهون : من که می دونم داری به چی فکر می کنی ، از اونجایی هم که مشتری نداریم می تونی بری
ا/ت : واقعا؟
جیهون اره برو
محکم بغلش کردم و پیش بدم رو در اوردم و بدون پوشیدن چیزی سری به سمت بیرون دویدم
.
برف ها همه جا رو پر کرده بودن و رنگ هایی که شهر رو قشنگ می کرد رو پوشونده بود
با حس چیزی رو به روم سرم رو بالا گرفتم
هیونجین : ببخشید، اینو بگیر ممکنه سرما بخوری
ا/ت : با منید؟
هیونجین : مگه کسی به جز شما هم اینجاست ؟ *پوزخنده
بلند شدم و رو به روش وایسادم و اون هم اروم کای که اورده بود رو روی دوشم گرفت
صورت امون نزدیک بود و اون هر لحظه صورتش رو نزدیک تر می کرد و من هم عقب تر می رفتم
که از گوشه چشمم مردی رو که هر لحظه از اونجا دور می شد رو دیدم
〘Part 12〙
فیلیکس : ببخشید خانم محترم سفارش منم می گیرید
با لبخند برگشتم و بهش نگاه کردم
ا/ت : البته اقای بسیار بسیار بسیار محترم
نزدیکش شدم و دستم رو روی میز جلوم تکیه دادم و با همون لبخند گفتم
ا/ت : حالا این اقای بسیار محترم چی میل دارن؟اونم سرش رو نزدیکم کرد و با لبخند گفت
فیلیکس : هر چی که این خانم بسیار محترم سلاح بدونن
ا/ت : الان اماده میشه قربان
فیلیکس : البته دو تا خانم محترم دیگه هم قهوه ساده سفارش دادن
ا/ت : البته
رفتم و سفارش میز شماره ۱۱ رو براش ببرم
ولی وقتی خم شدم که سفارششون رو روی میز بزارم باهاش چشم تو چشم شدم
همون طور که داشت به چشمام نگاه می کرد اروم خم شدم و ازشون معذرت خواهی کردم و ازش دور شدم
فیلیکس : کی بود؟
ا/ت : هیچکس .....
فیلیکس : ا/ت، کی بود؟ *جدی
ا/ت : باور کن نمیشناسمش مشتریه
فیلیکس : خیله خب.......
ا/ت : بیا این هم سفارشت
فیلیکس : می بینمت
سفارش مشتری ها رور دادم و داشتم میز ها رو تمیز می کردم و سرم رو بالا گرفتم و دونه های ریز سفیدی رو که از اسمون به سمت زمین میومدن رو دیدم
جیهون : داره برف میاد؟
ا/ت : اره
جیهون : احتمالا تا چند دقیقه دیگه میشینه
.
درست نمی دونم زمان ای برق گذشت یا برف بیش از حد امد
ولی برف خیلی نشسته بود
داشتم از پنجره به بیرون نگاه می کردم که با احساس دستی روی شونه هام برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم
جیهون : من که می دونم داری به چی فکر می کنی ، از اونجایی هم که مشتری نداریم می تونی بری
ا/ت : واقعا؟
جیهون اره برو
محکم بغلش کردم و پیش بدم رو در اوردم و بدون پوشیدن چیزی سری به سمت بیرون دویدم
.
برف ها همه جا رو پر کرده بودن و رنگ هایی که شهر رو قشنگ می کرد رو پوشونده بود
با حس چیزی رو به روم سرم رو بالا گرفتم
هیونجین : ببخشید، اینو بگیر ممکنه سرما بخوری
ا/ت : با منید؟
هیونجین : مگه کسی به جز شما هم اینجاست ؟ *پوزخنده
بلند شدم و رو به روش وایسادم و اون هم اروم کای که اورده بود رو روی دوشم گرفت
صورت امون نزدیک بود و اون هر لحظه صورتش رو نزدیک تر می کرد و من هم عقب تر می رفتم
که از گوشه چشمم مردی رو که هر لحظه از اونجا دور می شد رو دیدم
۹.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.