*شیلان*
*شیلان*
هیرسا:
چقدر بهش خندیدیم ورفتیم سواررماشین بشیم امیدم رفت حساب کنه
هانیه: داداش بغلش کن الان میفته
با خنده گرفتمش وگفتم : نگاش کن اون زبوت دراز موش خورده
نشستیم تو ماشین تا امید اومد وبرگشتیم خونه به محض رسیدن به خونه یه راست رفت اتاقش
هانیه : از بی خوابی حلاک شده بود
- آره
هانیه : داداش ما کجا بخوابیم جا هست پهن کنم
- برید اتاق شیلان
هانیه : اونکه رفت خوابید
- میاد اتاق من
هانیه گذاشت امید رفت وگفت : داداش نمیگی به من چی شده
- بهت که گفتم دیگه چرا می پرسی
لبخند زدوپرید بوسیدم وگفت : وای چقدر خوب
رفتم اتاق شیلان که تو تخت بود با همون لباس ها بغلش کردم بردم گذاشتمش رو تخت خودم یکم شوفاژ رو زیاد کردم تازگی ها می فهمیدم سرما هم وجود داره
کتمو از تنش درآوردم وخودمم آماده خواب شدم دراز کشیدم کنارش ونگاش می کردم مژه های بلندش سایه انداخته بود دستی به موهاش کشیدم تکونی خورد وبرگشت پشت کرد بهم دوباره به موهاش دست کشیدم وانقدر نوازششونوکردم چشام سنگین شده بودبلند شدم اومدم بیرون امید نشسته بود تو سالن
- تنهایی مگه
برگشت نگام کرد وگفت : یکم بی خواب شدم می خوری
به جام تو دستش نگاه کردم وگفتم : یکم
نشستم کنارش وگفتم : چرا بد خواب شدی ؟!.
امید : گاهی وقت ها پیش میاد
لبخند زدم ودوقلوپ ازمایع تو جام خوردم
- مشروب از کجا آوردی
امید : تو کابینت خونه ای خودت بود هانیه داشت نهار درست می کرد دیدیم
- اها حتما شیلان قایمشون کرده
دوباره برام ریخت
- نمی خورم امید
امید : چرا دو پیک که چیزی نمیشه
دو دل برداشتم وهمشو یه جا خوردم یه سیگار روشن کردم وگفتم : بهتره بری بخوابی چون بدخواب تر میشی
امید : من رفتم
امید رفت با ارامش سیگارمو کشیدم وبلند شدم یکم سرم گیج خورد وشیشه رو برداشتم ورفتم گذاشتم تو کابینت ورفتم مسواک زدم ورفتم اتاقم تو نور کم اتاق متوجه شدم شیلان بیدار شده ولباسشو عوض کرده با فاصله ازش دراز کشیدم یکم گیج ویج بودم وراحت خوابیدم
هیرسا..هیرسا
چشام باز کردم رو سینم انگار گلوله آتیش بود نگاش کردم اخمو بود وگفت : چته ؟!.
- چی ؟!
شیلان : داری ناله می کنی تو خواب میگم چته ؟!
- اخ معدم درده
شیلان : چی ؟!!! چی خوردی مگه
نشستم وگفتم : دارم آتیش می گیرم
شیلان : چی بگم بهت هیرسا چی خوردی
- کوفت خوردم
بلند شد ورفت بیرون داشتم از درد تو خودم مچاله می شدم
- هیرسا
سرمو بلند کردم ونگاش کردم
شیلان : اینو بخور
ازش لیوان رو گرفتم وهمه ای محتویاتشو خوردم آب سردی بود رو اون آتیشی که معدم رو می سوخت
- چقدر سرد بود
شیلان : سعی کن بهش فکر نکنی وبخوابی تا صبح بهتر میشی
هیرسا:
چقدر بهش خندیدیم ورفتیم سواررماشین بشیم امیدم رفت حساب کنه
هانیه: داداش بغلش کن الان میفته
با خنده گرفتمش وگفتم : نگاش کن اون زبوت دراز موش خورده
نشستیم تو ماشین تا امید اومد وبرگشتیم خونه به محض رسیدن به خونه یه راست رفت اتاقش
هانیه : از بی خوابی حلاک شده بود
- آره
هانیه : داداش ما کجا بخوابیم جا هست پهن کنم
- برید اتاق شیلان
هانیه : اونکه رفت خوابید
- میاد اتاق من
هانیه گذاشت امید رفت وگفت : داداش نمیگی به من چی شده
- بهت که گفتم دیگه چرا می پرسی
لبخند زدوپرید بوسیدم وگفت : وای چقدر خوب
رفتم اتاق شیلان که تو تخت بود با همون لباس ها بغلش کردم بردم گذاشتمش رو تخت خودم یکم شوفاژ رو زیاد کردم تازگی ها می فهمیدم سرما هم وجود داره
کتمو از تنش درآوردم وخودمم آماده خواب شدم دراز کشیدم کنارش ونگاش می کردم مژه های بلندش سایه انداخته بود دستی به موهاش کشیدم تکونی خورد وبرگشت پشت کرد بهم دوباره به موهاش دست کشیدم وانقدر نوازششونوکردم چشام سنگین شده بودبلند شدم اومدم بیرون امید نشسته بود تو سالن
- تنهایی مگه
برگشت نگام کرد وگفت : یکم بی خواب شدم می خوری
به جام تو دستش نگاه کردم وگفتم : یکم
نشستم کنارش وگفتم : چرا بد خواب شدی ؟!.
امید : گاهی وقت ها پیش میاد
لبخند زدم ودوقلوپ ازمایع تو جام خوردم
- مشروب از کجا آوردی
امید : تو کابینت خونه ای خودت بود هانیه داشت نهار درست می کرد دیدیم
- اها حتما شیلان قایمشون کرده
دوباره برام ریخت
- نمی خورم امید
امید : چرا دو پیک که چیزی نمیشه
دو دل برداشتم وهمشو یه جا خوردم یه سیگار روشن کردم وگفتم : بهتره بری بخوابی چون بدخواب تر میشی
امید : من رفتم
امید رفت با ارامش سیگارمو کشیدم وبلند شدم یکم سرم گیج خورد وشیشه رو برداشتم ورفتم گذاشتم تو کابینت ورفتم مسواک زدم ورفتم اتاقم تو نور کم اتاق متوجه شدم شیلان بیدار شده ولباسشو عوض کرده با فاصله ازش دراز کشیدم یکم گیج ویج بودم وراحت خوابیدم
هیرسا..هیرسا
چشام باز کردم رو سینم انگار گلوله آتیش بود نگاش کردم اخمو بود وگفت : چته ؟!.
- چی ؟!
شیلان : داری ناله می کنی تو خواب میگم چته ؟!
- اخ معدم درده
شیلان : چی ؟!!! چی خوردی مگه
نشستم وگفتم : دارم آتیش می گیرم
شیلان : چی بگم بهت هیرسا چی خوردی
- کوفت خوردم
بلند شد ورفت بیرون داشتم از درد تو خودم مچاله می شدم
- هیرسا
سرمو بلند کردم ونگاش کردم
شیلان : اینو بخور
ازش لیوان رو گرفتم وهمه ای محتویاتشو خوردم آب سردی بود رو اون آتیشی که معدم رو می سوخت
- چقدر سرد بود
شیلان : سعی کن بهش فکر نکنی وبخوابی تا صبح بهتر میشی
۱۴.۴k
۱۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.