*شیلان*
*شیلان*
شیلان :
از اون شب دیگه هر شب کنار هیرسا می خوابم برعکس اون شب دیگه شیطنت نکرد خودم میرم تو بغلش می خوابم هانیه وامید چند روز موندن وامروز آخرین روز بود وقرار بود برن منم می خواستم باااشون برم هیرسا گفت بمونم تا باهم بریم منم مخالفتی نکردم هانیه وامید که رفتن هیرسا حموم بود رفتم سر گوشیش خالی از عکس بود فقط چند تا عکس از خودش داشت حتا شماره ای نگینم نداشت
- چیکار می کنی فضول خانم
- فصولی
هیرسا : انقدر حوس شیرینی
کردم
- کیک درست کنم
لبخندی زد وگفت : نه هر شیرینی
- چطور ؟؟؟ چی دو.....
بغلم کردواروم لبمو بوسید وفاصله گرفت
- یه اجازه می گرفتی
خندید وگفت : اجازه نمی خواد عزیزم
- رفع شد
هیرسا : چون ادم قانعی هستم تا الان بله رفع شد
بهش اخم کردم ورفتم تو آشپزخونه اونم با برفی بازی می کرد زنگ زدن هیرسا رفت دررو باز کنه دمنوش گذاشتم تو سینی وگفتم : هیرسا ....دا....
با اخمش ترسیدم وگفتم : چی شده ؟!
هیرسا : این پسره علی کارت داره
- علی...آها
سینی رو گذاشتم برم طرف در جلوم رو گرفت وگفت : کجا
- برم ببینم چیکارم دار....
با اخمش وچشای خشمگینش ترسیدم وگفتم : چته هیرسا اینجوری نگاه می کنی می ترسم
هیرسا : اینجوری میری پیشش
خودمو نگاه کردم یه شوار جین ویه تاپ کوتاه تنم بود
- حواسم نبود
ویشگونی از پهلوم گرفت از درد جیغ زدم
- چیکار می کنی هیرسا
هیرسا : ادم نمیشی عزیزم با این لباس پوشیدنت
خندیدم وگفتم : تو که بدت نمیاد
هیرسا : ندیده نیستم
- پس چشاتو درویش کن خوشگله
شیلان :
از اون شب دیگه هر شب کنار هیرسا می خوابم برعکس اون شب دیگه شیطنت نکرد خودم میرم تو بغلش می خوابم هانیه وامید چند روز موندن وامروز آخرین روز بود وقرار بود برن منم می خواستم باااشون برم هیرسا گفت بمونم تا باهم بریم منم مخالفتی نکردم هانیه وامید که رفتن هیرسا حموم بود رفتم سر گوشیش خالی از عکس بود فقط چند تا عکس از خودش داشت حتا شماره ای نگینم نداشت
- چیکار می کنی فضول خانم
- فصولی
هیرسا : انقدر حوس شیرینی
کردم
- کیک درست کنم
لبخندی زد وگفت : نه هر شیرینی
- چطور ؟؟؟ چی دو.....
بغلم کردواروم لبمو بوسید وفاصله گرفت
- یه اجازه می گرفتی
خندید وگفت : اجازه نمی خواد عزیزم
- رفع شد
هیرسا : چون ادم قانعی هستم تا الان بله رفع شد
بهش اخم کردم ورفتم تو آشپزخونه اونم با برفی بازی می کرد زنگ زدن هیرسا رفت دررو باز کنه دمنوش گذاشتم تو سینی وگفتم : هیرسا ....دا....
با اخمش ترسیدم وگفتم : چی شده ؟!
هیرسا : این پسره علی کارت داره
- علی...آها
سینی رو گذاشتم برم طرف در جلوم رو گرفت وگفت : کجا
- برم ببینم چیکارم دار....
با اخمش وچشای خشمگینش ترسیدم وگفتم : چته هیرسا اینجوری نگاه می کنی می ترسم
هیرسا : اینجوری میری پیشش
خودمو نگاه کردم یه شوار جین ویه تاپ کوتاه تنم بود
- حواسم نبود
ویشگونی از پهلوم گرفت از درد جیغ زدم
- چیکار می کنی هیرسا
هیرسا : ادم نمیشی عزیزم با این لباس پوشیدنت
خندیدم وگفتم : تو که بدت نمیاد
هیرسا : ندیده نیستم
- پس چشاتو درویش کن خوشگله
۹.۹k
۱۸ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.