می

می ﺭﻭﻡ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺍﺯﺧﻮﻳﺶ ﺗﺎ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﻰ ﺭﻭﻡ، ﺑﺎ ﻛﻔﺶ ﻫﺎ، ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺎﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ

ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻢ ﺗﻤﺎﻣﺎً ، ﺣﻮﻝ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ؛
ﻛﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ

ﻗﻮﻝ ﻣﻰ ﺩﺍﺩﻯ ﻛﻪ ﻫﺴﺘﻰ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﻫﺴﺖ
ﻧﻴﺴﺘﻰ ﺩﻳﮕﺮ ، ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻣﺜﻞ ﻓﺮﺩﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ

ﭼﺎﻯ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩﻯ ﺷﺒﻴﻪ ﺷﺎﻩ ﻗﺎﺟﺎﺭﻯ ﻛﻪ ﺑﻮﺩ
ﻋﻬﺪ ﻣﻰ ﺑﺴﺘﻰ ﺷﺒﻴﻪ ﺗﺮﻛﻤﺎﻧﭽﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ

ﮔﺎﻩ ﺩﻟﺴﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎﻯ ﺑﻰ ﺗﻮ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺗﻮ ﺩﻟﮕﺮﻣﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ

ﺩﻭﺵ ﺳﻮﺩﺍﻯ ﺭُﺧﺶ، ﮔﻔﺘﻢ ﺯ ﺳﺮ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻛﻨﻢ
ﻣﻰ ﺭﻭﻡ ﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺣﺎﺷﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ
دیدگاه ها (۱)

خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد...

نوبت عاشقی من شد و بازاری نیستوای برمن که در این شهر خریداری...

با تو دنیایِ من از هر غصه خالی می شودروزهایِ زندگی بسیار عال...

شاعر چشمت شوم یا شاعر خندیدنتای فدای لحظه ی در ماه شاید دیدن...

‍آقای آخوند قلابی وقتی شما آیات روشن قرآن رو صریحاً تکذیب می...

#سخن_خدا «١١» ﻭَﺿَﺮَﺏَ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻣَﺜَﻠًﺎ ﻟِّﻠَّﺬِﻳﻦَ ﺁﻣَﻨُﻮﺍْ ...

#سخن_خدا ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﺍﻟﺮَّﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢِ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط