مامان جین اومد داخل و چند بسته قرص از کیفش درآورد گذاشت

مامان جین اومد داخل و چند بسته قرص از کیفش درآورد. گذاشت روی میز جلوی مینجی و گفت:
ـ "اینارو یکی از آشناها از خارج فرستاده. می‌گن اگه استفاده کنی، بدون خطر می‌تونی باردار شی."

مینجی با تعجب به قرص‌ها نگاه کرد. دلش لرزید. جین سریع اومد جلو و قرص‌ها رو برداشت.
ـ "مامان! این چیه؟ ما گفته بودیم دنبال این چیزا نیستیم."

مامانش با جدیت گفت:
ـ "شما نمی‌خواین، ولی من دلم نوه می‌خواد. اینا ضرر نداره، همه استفاده می‌کنن."

مینجی گفت:
ـ "ولی من آزمایش دادم. دکترم گفته هیچ قرصی نمی‌تونه اون خطر رو از بین ببره."

مامانش ساکت نشد.
ـ "شاید دکترت اشتباه کرده. یه بار امتحان کن. شاید جواب داد."

جین عصبی شد، قرص‌ها رو برداشت و گذاشت توی کشو.
ـ "دیگه بسّه. ما این تصمیم رو گرفتیم. زندگی مینجی مهم‌تر از هر چیز دیگه‌ست."

مینجی با صدای آرومی گفت:
ـ "من نمی‌خوام بچه‌ای بیارم که اولش با ترس شروع شه. اگه قراره مادری کنم، باید زنده بمونم واسه‌ش."
دیدگاه ها (۰)

مامان جین با عصبانیت بلند شد و گفت:ـ "چه ربطی داره؟! مهم اون...

مینجی بی‌حرکت نشسته بود. اشک‌ها یکی‌یکی از گوشه‌ی چشمش پایین...

مینجی رو کاناپه نشسته بود و به صدای بارون گوش می‌داد. دلش گر...

با انتشار لایو و به اشتراک گذاشتن حقیقت رابطه‌شون، همه چیز ب...

فیک وسپریا 1

رمان انیمه «هنوز نه!» چپتر ۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط