من عاشق یک مافیا شدم( پارت۵)
من عاشق یک مافیا شدم( پارت۵)
رسیدیم به مغازه یک دست لباس برداشتم و رفتم داخل اتاق پرو لباسای توی کوله پشتی رو برداشتم (عکس لباس اسلاید دوم)و لباسام رو با اونا عوض کردنلباس قبلی رو گذاشتم توی کوله پشتی و کوله پشتی رو برداشتم که یونگی زد به در اتاق پرو
یونگی . لباسا رو نپوشیدین
* تقریبا تمومه
در اونجا رو باز کردم و رفتم توی حیاط پشتی سعی کردم جوری که شناخته نشم از جلوی بادیگارد هایی که دم در مغازه بودن رد بشم برای همین یک ماسک سیاه زدم و از جلوشون رد شدم کمی جلوتر یک تاکسی گرفتم و آدرس خونه این سو رو بهش دادم خیلی وقت بود ندیده بودمش دلم براش تنگ شده بود با رسیدن تاکسی پولو حساب کردم و رفتم بیرون زنگ در رو زدم با باز شدن در چهره این سو رو دیدم و پریدم بغلش اونم منو شناخت و محکم بغلم کرد
این سو ^
^ ا.ت خودتی
* اره
^ دلم برات تنگ شده بود دختر کجا بودی
* داستانش طولانیه
رفتیم داخل این سو واسم قهوه آورد و منم خوردم
^ خب پس پش من میمونی
* اره البته اگه خودت مشکلی نداری
^ دیوانه شدی تو مثله خواهرمی چه مشکل
۴ روز بعد
توی این چهار روز زیاد از خونه بیرون نرفتم تا پیدام نکنن الان ساعت ۸ شب هست ولی این سو نیامده معمولا ساعت ۷ میآمد با شنیدن صدای زنگ در با اشتیاق سمت در دویدم و بازش کردم که مردی امد داخل
* هی برو بیرون
مرد . آقای جعون ازم خواستن اینو نشونتون بدم
یک ویدئو آورد این سو روی یک صندلی بسته شده بود و بیهوش بود جونگ کوک توی اون ویدیو گفت
& اگه دوستت رو سالم میخوای با این مردی که میفرستم بیا اینجا باز کله شقی نکنی
با تمام شدن ویدیو به مرده گفتم صبر کنه تا حاضر بشم رفتم طبقه بالا لباسامو عوض کردم و یک چاقو توی جیبم پنهان کردم و رفتم پایین با مرده سوار اون ماشین شدم
جونگ کوک ویو چند روز قبل
&یعنی چی که فرار کرده یونگی من اون رو به تو سپردم
یونگی . دوست دخترت واقعا کله شق بود
& باشه خودم پیداش میکنم تو هم برو
ا.ت ویو
بارسیدن به یک عمارت ماشین واستاد در باز شد و رفتیم داخل
.....
شرطا
۴۰ لایک
۴۰ کامنت
رسیدیم به مغازه یک دست لباس برداشتم و رفتم داخل اتاق پرو لباسای توی کوله پشتی رو برداشتم (عکس لباس اسلاید دوم)و لباسام رو با اونا عوض کردنلباس قبلی رو گذاشتم توی کوله پشتی و کوله پشتی رو برداشتم که یونگی زد به در اتاق پرو
یونگی . لباسا رو نپوشیدین
* تقریبا تمومه
در اونجا رو باز کردم و رفتم توی حیاط پشتی سعی کردم جوری که شناخته نشم از جلوی بادیگارد هایی که دم در مغازه بودن رد بشم برای همین یک ماسک سیاه زدم و از جلوشون رد شدم کمی جلوتر یک تاکسی گرفتم و آدرس خونه این سو رو بهش دادم خیلی وقت بود ندیده بودمش دلم براش تنگ شده بود با رسیدن تاکسی پولو حساب کردم و رفتم بیرون زنگ در رو زدم با باز شدن در چهره این سو رو دیدم و پریدم بغلش اونم منو شناخت و محکم بغلم کرد
این سو ^
^ ا.ت خودتی
* اره
^ دلم برات تنگ شده بود دختر کجا بودی
* داستانش طولانیه
رفتیم داخل این سو واسم قهوه آورد و منم خوردم
^ خب پس پش من میمونی
* اره البته اگه خودت مشکلی نداری
^ دیوانه شدی تو مثله خواهرمی چه مشکل
۴ روز بعد
توی این چهار روز زیاد از خونه بیرون نرفتم تا پیدام نکنن الان ساعت ۸ شب هست ولی این سو نیامده معمولا ساعت ۷ میآمد با شنیدن صدای زنگ در با اشتیاق سمت در دویدم و بازش کردم که مردی امد داخل
* هی برو بیرون
مرد . آقای جعون ازم خواستن اینو نشونتون بدم
یک ویدئو آورد این سو روی یک صندلی بسته شده بود و بیهوش بود جونگ کوک توی اون ویدیو گفت
& اگه دوستت رو سالم میخوای با این مردی که میفرستم بیا اینجا باز کله شقی نکنی
با تمام شدن ویدیو به مرده گفتم صبر کنه تا حاضر بشم رفتم طبقه بالا لباسامو عوض کردم و یک چاقو توی جیبم پنهان کردم و رفتم پایین با مرده سوار اون ماشین شدم
جونگ کوک ویو چند روز قبل
&یعنی چی که فرار کرده یونگی من اون رو به تو سپردم
یونگی . دوست دخترت واقعا کله شق بود
& باشه خودم پیداش میکنم تو هم برو
ا.ت ویو
بارسیدن به یک عمارت ماشین واستاد در باز شد و رفتیم داخل
.....
شرطا
۴۰ لایک
۴۰ کامنت
۱۲۱.۵k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.