من عاشق یک مافیا شدم( پارت۴)
من عاشق یک مافیا شدم( پارت۴)
بعد از تموم شدن حرفم رفت بیرون از اتاق
جونگ کوک ویو
باید تصمیمم رو میگرفتم اون دیگه حسی بهم نداشت منم واقعا دوستش داشتم باید چیکار میکردم
ا.ت ویو
همین الان باید دست به کار میشدم و فرار میکردم من جونگ کوک رو میشناسم اون وقتی حرفی میزنه پاش میمونه یعنی میخواد من عروس عمارتش بشم
اما من واقعا دیگه حسی بهش ندارم قبلا یک جور دیگه بود کلا اما اون مافیا هست من چجوری عاشقش باشم من تموم حسمو بهش از دست دادم
باید برم تا قلبم راحت بشه به محض فرارم باید برم پیش این سو (دوست صمیمی ا.ت که دختر هست)اون فقط میتونه منو آروم کنه اون میتونه این قلب شکسته منو درمانش کنه من و این سو ۱۱ ساله باهم دوستیم وقتی نمره های بد میگرفتم ، وقتی پدرومادر رو از دست دادم، وقتی برادرم ترکم کرد ، وقتی از جونگ کوک جدا شدم اون باعث شد بهتر بشم و این قلب آروم بگیره
من حتی واسه فرار کردن نقشه کشیدم اول باید از جونگ کوک میخواستم که منو ببره خرید
رفتم سمت در و با مشتام بهش میکوبیدم تا درو باز کنن بعد از چند مین اجوما درو باز کرد
* اجوما من میخوام برم خرید لطفا به جونگ کوک بگین
جونگ کوک ویو
توی اتاق کارم روی صندلی نشسته بودم که یکی در زد بهش اجازه ورود دادم و اونم امد تو
اجوما . ارباب خانم گفتن بهتون بگم که میخوان برن خرید
& خرید اونم الان
اجوما . ب....بله ارباب
& باشه فقط به یونگی بگو با چند تا بادیگارد ببرنش خرید هرجا که میخواد
ا.ت ویو
توی اتاق نشسته بودم که اجوما دوباره درو باز کرد و آمد تو
اجوما . خانم لطفا حاضر بشین
* ممنون
اجوما بیرون رفت بیرون من یه کوله پشتی برداشت و یک دست لباس توش گذاشتم لباسام رو عوض کردم کوله پشتی رو برداشتم که یهو یک مردی در اتاق رو باز کرد
یونگی . سلام من مین یونگی هستم دوست جونگ کوک ازم خواست شما رو ببرم خرید
* ممنون بریم
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم چند تا مرد دیگه هم پشت اون ماشین بودن ولی با موتور بودن معلوم بود بادیگارد های جونگ کوک هست
پس فرار کردن سخت میشه آدرس یک مغازه رو به یونگی دادم اونم راه افتاد توی اتاق پرو اون مغازه یک در هست که به حیاط پشتی مغازه باز میشه از اونجا میتونم راحت فرار کنم
بعد از تموم شدن حرفم رفت بیرون از اتاق
جونگ کوک ویو
باید تصمیمم رو میگرفتم اون دیگه حسی بهم نداشت منم واقعا دوستش داشتم باید چیکار میکردم
ا.ت ویو
همین الان باید دست به کار میشدم و فرار میکردم من جونگ کوک رو میشناسم اون وقتی حرفی میزنه پاش میمونه یعنی میخواد من عروس عمارتش بشم
اما من واقعا دیگه حسی بهش ندارم قبلا یک جور دیگه بود کلا اما اون مافیا هست من چجوری عاشقش باشم من تموم حسمو بهش از دست دادم
باید برم تا قلبم راحت بشه به محض فرارم باید برم پیش این سو (دوست صمیمی ا.ت که دختر هست)اون فقط میتونه منو آروم کنه اون میتونه این قلب شکسته منو درمانش کنه من و این سو ۱۱ ساله باهم دوستیم وقتی نمره های بد میگرفتم ، وقتی پدرومادر رو از دست دادم، وقتی برادرم ترکم کرد ، وقتی از جونگ کوک جدا شدم اون باعث شد بهتر بشم و این قلب آروم بگیره
من حتی واسه فرار کردن نقشه کشیدم اول باید از جونگ کوک میخواستم که منو ببره خرید
رفتم سمت در و با مشتام بهش میکوبیدم تا درو باز کنن بعد از چند مین اجوما درو باز کرد
* اجوما من میخوام برم خرید لطفا به جونگ کوک بگین
جونگ کوک ویو
توی اتاق کارم روی صندلی نشسته بودم که یکی در زد بهش اجازه ورود دادم و اونم امد تو
اجوما . ارباب خانم گفتن بهتون بگم که میخوان برن خرید
& خرید اونم الان
اجوما . ب....بله ارباب
& باشه فقط به یونگی بگو با چند تا بادیگارد ببرنش خرید هرجا که میخواد
ا.ت ویو
توی اتاق نشسته بودم که اجوما دوباره درو باز کرد و آمد تو
اجوما . خانم لطفا حاضر بشین
* ممنون
اجوما بیرون رفت بیرون من یه کوله پشتی برداشت و یک دست لباس توش گذاشتم لباسام رو عوض کردم کوله پشتی رو برداشتم که یهو یک مردی در اتاق رو باز کرد
یونگی . سلام من مین یونگی هستم دوست جونگ کوک ازم خواست شما رو ببرم خرید
* ممنون بریم
رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم چند تا مرد دیگه هم پشت اون ماشین بودن ولی با موتور بودن معلوم بود بادیگارد های جونگ کوک هست
پس فرار کردن سخت میشه آدرس یک مغازه رو به یونگی دادم اونم راه افتاد توی اتاق پرو اون مغازه یک در هست که به حیاط پشتی مغازه باز میشه از اونجا میتونم راحت فرار کنم
۱۶۸.۴k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.