مردی که همسرش را دفن می کرد سر مزارش با چشم های اشکبار کن

مردی که همسرش را دفن می کرد سر مزارش با چشم های اشکبار کنار روحانی ایستاد.
زیر لب می گفت : دوستش داشتم.
روحانی سرش را تکان می داد.
"یعنی...واقعا دوستش داشتم"
مرد یک مرتبه زد زیر گریه.
"اما...فقط یک بار آن را به او گفتم"


#ذره‌ای.ایمان.داشته.باش
#میچ_البوم


کاش تا دیر نشده دوستت دارم هایمان را خرج کنیم ...
دیدگاه ها (۴)

;-) ;-) ;-)

فدات بشم *_*

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط