پارت ١٠۵ کت رنگی
پارت ١٠۵ کت رنگی
#جویی
بعد از چند ساعت استراحت بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم. اومدم بیرون.. یه کت مشکی با یه پیرهن بلند توری زیرش کردم تنم و موهامو از بالا بستم و چتری هامو اوردم بیرون. یه رژ صورتی کمرنگ زدم و اومدم توی لابی هتل و منتظر اعضا بودم. استرس داشتم و نمیخواستم تهیونگ از قضیه بویی ببره! سعی میکردم اروم به نظر بیام. چرا حالا!؟ من هیچ وقت قرار نیست ارامش داشته باشم.
اومدن بیرون.. خودمو جم کردم و نگاهم افتاد به تهیونگ.. به نظر شک کرده ؟! بدو رفتم سمتشون و فیک میخندیدم تا شکی که توی ذهن تهیونگ ایجاد شده بود از بین ببرم...
من:به به!! افرین همتون ماسک زدین براوو... اماده این ؟!
شوگا:جویی به لطف تو خیلی از اشفتگی های توی ذهنم رو سر سامون دادی با این سفر تفریحی!
جیهوپ:اره واقعا!! یه مدت بود تفریحی نداشتیم و همش تمرین بود...
نامجون:جویی خودت خوبی؟! رنگ پریده به نظر میایی!!!
تهیونگ نگاهم میکرد و حتی پلک هم نمیزد!! استرس گرفتم
من:ن...نه! اوپا!! من خوبم! این رنگ این کرم پودریه که زدم! یکمی سفیده!!
خلاصه با یه بهانه الکی این موضوع رو فیصله دادم... رسیدیم به جاهای تفریحی مشهور.. اونقدری جمعیت نبود و من خیالم راحت شد.. ته جونگ توی جاهای خلوت نمیتونه کاری بکنه.. رفتیم و گشت زدیم خیلی خوب بود که سومی هم بود و براشون ترجمه میکرد...
#تهیونگ
بعد از گشت زنی تو محوطه تاریخی ناگهان نگاهم افتاد روی جویی! همش نگاه اطراف میکرد و دستشو زیر چونه اش گذاشت! رفتم نزدیکش
من: جویی!!
جویی: اوه! تهیونگ! چیشده ؟
من: جویی! حالت خوب نیست! راستشو بگو بهم!!!
جویی: م..من خوبم تهیونگ! چرا فکر میکنی حالم بده ؟؟
من:خیلی معلومه استرس داری و نگرانی!! همش نگاه اطراف میکنی!!
جویی: یااا تهیونگ! به جای اینکه از سنگواره ها لذت ببری همش نگاه من میکنی ؟!
من: نمیتونم چیزی به غیر از صورت رنگ پریده ات ببینم!!
#رمان_کت_رنگی
#جویی
بعد از چند ساعت استراحت بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم. اومدم بیرون.. یه کت مشکی با یه پیرهن بلند توری زیرش کردم تنم و موهامو از بالا بستم و چتری هامو اوردم بیرون. یه رژ صورتی کمرنگ زدم و اومدم توی لابی هتل و منتظر اعضا بودم. استرس داشتم و نمیخواستم تهیونگ از قضیه بویی ببره! سعی میکردم اروم به نظر بیام. چرا حالا!؟ من هیچ وقت قرار نیست ارامش داشته باشم.
اومدن بیرون.. خودمو جم کردم و نگاهم افتاد به تهیونگ.. به نظر شک کرده ؟! بدو رفتم سمتشون و فیک میخندیدم تا شکی که توی ذهن تهیونگ ایجاد شده بود از بین ببرم...
من:به به!! افرین همتون ماسک زدین براوو... اماده این ؟!
شوگا:جویی به لطف تو خیلی از اشفتگی های توی ذهنم رو سر سامون دادی با این سفر تفریحی!
جیهوپ:اره واقعا!! یه مدت بود تفریحی نداشتیم و همش تمرین بود...
نامجون:جویی خودت خوبی؟! رنگ پریده به نظر میایی!!!
تهیونگ نگاهم میکرد و حتی پلک هم نمیزد!! استرس گرفتم
من:ن...نه! اوپا!! من خوبم! این رنگ این کرم پودریه که زدم! یکمی سفیده!!
خلاصه با یه بهانه الکی این موضوع رو فیصله دادم... رسیدیم به جاهای تفریحی مشهور.. اونقدری جمعیت نبود و من خیالم راحت شد.. ته جونگ توی جاهای خلوت نمیتونه کاری بکنه.. رفتیم و گشت زدیم خیلی خوب بود که سومی هم بود و براشون ترجمه میکرد...
#تهیونگ
بعد از گشت زنی تو محوطه تاریخی ناگهان نگاهم افتاد روی جویی! همش نگاه اطراف میکرد و دستشو زیر چونه اش گذاشت! رفتم نزدیکش
من: جویی!!
جویی: اوه! تهیونگ! چیشده ؟
من: جویی! حالت خوب نیست! راستشو بگو بهم!!!
جویی: م..من خوبم تهیونگ! چرا فکر میکنی حالم بده ؟؟
من:خیلی معلومه استرس داری و نگرانی!! همش نگاه اطراف میکنی!!
جویی: یااا تهیونگ! به جای اینکه از سنگواره ها لذت ببری همش نگاه من میکنی ؟!
من: نمیتونم چیزی به غیر از صورت رنگ پریده ات ببینم!!
#رمان_کت_رنگی
۱۹.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.