پارت نه
پارت نه
جیمین معنیه زمزمه ی کارا رو فهمید و رفت پیشش و دستاش رو گرفت
جیمین: نگام کن
کارا به چشمای کشیده ی جیمین نگاه کرد و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش ریخت، جیمین اروم گونه ی کارا رو بوسید و دم گوشش گفت: تا وقتی پیش مایی اجازه نداری کاری کنی که بر خلاف میل ما باشه
دخترک میخواست حرف بزنه که با صدای زنگ سکوت کرد جونگکوک از چشمی به پشت در نگاه کرد تهیونگ کشوی میز تلوزیون رو باز کرد و سه تا اسلحه در اورد یکی رو به کوک و دیگری رو به جیمین داد جونگکوک در رو باز کرد و با قامت دوست قدیمیش مواجه شد
نامجون: نمیدونستم انقدر غریبم (به اسلحه ها اشاره کرد)
کارا: نامجون؟
نامجون: کارا (با تعجب)
کارا دوید و نامجون تو بغلش به کارا پناه داد و بوسیدش (پیشونیشو)
جیمین اسلحه هارو سر جاش گذاشت و اومد و نشست کارا هم هنوز بغل نامجون بود
تهیونگ: چه عجب از این ورا
نامجون: والا شما که نزدیک 15 هفتست حتی پیامم ندادید
جونگکوک: دلیلش بغلته
جیمین: انقدر شیطونی میکنه دیوونه شدیم
کارا: دلتم بخواد
نامجون: بله از شیطونیاشون خبر دارم
تهیونگ: راستی چجوری همو میشناسین؟
نامجون: هویون (نامزد نامجون) پرستارش بود(نمیدونم بهش چی میگن همونا که تو پرورشگاه از بچع ها مراقبت میکنن) منم میومدم باهاش نقاشی میکشیدم یا درس کار میکردم و یا میبردمش بیرون
جیمین: الهی بمیرم برات
نامجون: فعلا که شما سرپرستشین
تهیونگ: بله متاسفانه
کارا: یعنی انقدر بدم؟(تو ذهنش)
جونگکوک: ولی کارا به غیر از شیطونیاش بچه ی باهوشیه (متوجه حال کارا شد)
نامجون: قبول دارم همیشه تو درس هاش بهترین بود مخصوصا ریاضی (خودم اخرین امتحان ریاضیم رو با تقلب 7 از 20 شدم).......
10 لایک 15 کامنت
جیمین معنیه زمزمه ی کارا رو فهمید و رفت پیشش و دستاش رو گرفت
جیمین: نگام کن
کارا به چشمای کشیده ی جیمین نگاه کرد و قطره ی اشکی از گوشه ی چشمش ریخت، جیمین اروم گونه ی کارا رو بوسید و دم گوشش گفت: تا وقتی پیش مایی اجازه نداری کاری کنی که بر خلاف میل ما باشه
دخترک میخواست حرف بزنه که با صدای زنگ سکوت کرد جونگکوک از چشمی به پشت در نگاه کرد تهیونگ کشوی میز تلوزیون رو باز کرد و سه تا اسلحه در اورد یکی رو به کوک و دیگری رو به جیمین داد جونگکوک در رو باز کرد و با قامت دوست قدیمیش مواجه شد
نامجون: نمیدونستم انقدر غریبم (به اسلحه ها اشاره کرد)
کارا: نامجون؟
نامجون: کارا (با تعجب)
کارا دوید و نامجون تو بغلش به کارا پناه داد و بوسیدش (پیشونیشو)
جیمین اسلحه هارو سر جاش گذاشت و اومد و نشست کارا هم هنوز بغل نامجون بود
تهیونگ: چه عجب از این ورا
نامجون: والا شما که نزدیک 15 هفتست حتی پیامم ندادید
جونگکوک: دلیلش بغلته
جیمین: انقدر شیطونی میکنه دیوونه شدیم
کارا: دلتم بخواد
نامجون: بله از شیطونیاشون خبر دارم
تهیونگ: راستی چجوری همو میشناسین؟
نامجون: هویون (نامزد نامجون) پرستارش بود(نمیدونم بهش چی میگن همونا که تو پرورشگاه از بچع ها مراقبت میکنن) منم میومدم باهاش نقاشی میکشیدم یا درس کار میکردم و یا میبردمش بیرون
جیمین: الهی بمیرم برات
نامجون: فعلا که شما سرپرستشین
تهیونگ: بله متاسفانه
کارا: یعنی انقدر بدم؟(تو ذهنش)
جونگکوک: ولی کارا به غیر از شیطونیاش بچه ی باهوشیه (متوجه حال کارا شد)
نامجون: قبول دارم همیشه تو درس هاش بهترین بود مخصوصا ریاضی (خودم اخرین امتحان ریاضیم رو با تقلب 7 از 20 شدم).......
10 لایک 15 کامنت
۴.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.