زل زده بودم به یک مرد اروپایی و با خودم می گفتم چه خوش تی
زل زده بودم به یک مرد اروپایی و با خودم می گفتم چه خوش تیپ!
ناگهان همسرش از در امد تو. توی کشتی نشسته بودیم.
در این مدت به زن ها زیاد نگاه نکرده بودم .اغلب زیاد به آدم ها نگاه نمی کنم، کلیت یک فضا بیشتر برایم جذاب است، یا گاهی جزئیاتی خیلی خاص در زنده ها و اشیا.
زن آن مرد توجه من را به خودش جلب کرد.
تمام تن، دست ها، پاهای او کک و مک داشت، اما او پیراهن راحت و دامن کوتاه پوشیده بود.
از آن روز به زنان بیشتری نگاه کردم، دختر رزوشن فلان جا که خیلی اضافه وزن دارد و نیم تنه می پوشد.
فلان زن که چند خال گوشتی روی سینه اش داشت اما لباس باز پوشیده بود.
رگ های واریس فلان زن و دامن کوتاهش.
با خودم فکر کردم چرا ندیده بودمشان؟
و اگر این ویژگی ها در بدن من بود چه اتفاقی رخ میداد؟
قطعا لباس باز نمی پوشیدم یا حتی هیچوقت لباس تنگ به تن نمی کردم مبادا چربی هایم بزند بیرون .
بعد به مردها فکر کردم، به زندگی هایی که از جسمانیت عبور کرده ، مردهایی که نمی گویند خال گوشتی ات را بردار، یک فکری به حال خط واریس ات بکن، زن چاق که نیم تنه نمی پوشد،ماه گرفتگی ات را درست کن. ابروهات رو وردار خب! چرا نمیری لیزر؟ چرا نمیری خال گوشتی رو برداری؟ واااا، این چه هیکلیست؟
چقدر بیریخته طرف و ... چه کوتاهه. چه درازه .
دارم به معنای جهان اول و سوم فکر می کنم و به عبور....
و چه سخت که ما هنوز برای هم لباس می پوشیم ,برای هم رژیم می گیریم و جسم و فیزیک به بدترین شکل ممکن اولویت ماست، شبیه هم بودن،برای زیبا بودن!! نداشتن خود باوری و اعتماد به نفس و مخفی کردن نداشته هایمان در پشت نقاب اندام وبینی های عمل شده ولبهای ...... چرا اینگونه شدیم ؟چرا در عین حالی که دیگران را همانجور که هستند نمیبینیم و دوست نداریم و احترام نمیگذاریم و....
اما تمام زندگیمان را بر اساس نگاهشان تنظیم میکنیم ؟؟؟ تفاوت ما با آنان فقط در منطقه جغرافیایی و وضعیت اقتصاد و... نیست که در طرز فکرمان است .
ما اسیر یکدیگر شدیم .اسیر نگاه یکدیگر و قضاوت های بیجای یکدیگر...
👤 #تهمینه_حدادی
ناگهان همسرش از در امد تو. توی کشتی نشسته بودیم.
در این مدت به زن ها زیاد نگاه نکرده بودم .اغلب زیاد به آدم ها نگاه نمی کنم، کلیت یک فضا بیشتر برایم جذاب است، یا گاهی جزئیاتی خیلی خاص در زنده ها و اشیا.
زن آن مرد توجه من را به خودش جلب کرد.
تمام تن، دست ها، پاهای او کک و مک داشت، اما او پیراهن راحت و دامن کوتاه پوشیده بود.
از آن روز به زنان بیشتری نگاه کردم، دختر رزوشن فلان جا که خیلی اضافه وزن دارد و نیم تنه می پوشد.
فلان زن که چند خال گوشتی روی سینه اش داشت اما لباس باز پوشیده بود.
رگ های واریس فلان زن و دامن کوتاهش.
با خودم فکر کردم چرا ندیده بودمشان؟
و اگر این ویژگی ها در بدن من بود چه اتفاقی رخ میداد؟
قطعا لباس باز نمی پوشیدم یا حتی هیچوقت لباس تنگ به تن نمی کردم مبادا چربی هایم بزند بیرون .
بعد به مردها فکر کردم، به زندگی هایی که از جسمانیت عبور کرده ، مردهایی که نمی گویند خال گوشتی ات را بردار، یک فکری به حال خط واریس ات بکن، زن چاق که نیم تنه نمی پوشد،ماه گرفتگی ات را درست کن. ابروهات رو وردار خب! چرا نمیری لیزر؟ چرا نمیری خال گوشتی رو برداری؟ واااا، این چه هیکلیست؟
چقدر بیریخته طرف و ... چه کوتاهه. چه درازه .
دارم به معنای جهان اول و سوم فکر می کنم و به عبور....
و چه سخت که ما هنوز برای هم لباس می پوشیم ,برای هم رژیم می گیریم و جسم و فیزیک به بدترین شکل ممکن اولویت ماست، شبیه هم بودن،برای زیبا بودن!! نداشتن خود باوری و اعتماد به نفس و مخفی کردن نداشته هایمان در پشت نقاب اندام وبینی های عمل شده ولبهای ...... چرا اینگونه شدیم ؟چرا در عین حالی که دیگران را همانجور که هستند نمیبینیم و دوست نداریم و احترام نمیگذاریم و....
اما تمام زندگیمان را بر اساس نگاهشان تنظیم میکنیم ؟؟؟ تفاوت ما با آنان فقط در منطقه جغرافیایی و وضعیت اقتصاد و... نیست که در طرز فکرمان است .
ما اسیر یکدیگر شدیم .اسیر نگاه یکدیگر و قضاوت های بیجای یکدیگر...
👤 #تهمینه_حدادی
۵.۹k
۰۵ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.