پارت سیزدهم کیوت جذاب
پارت سیزدهم کیوت جذاب
..............................
یونا : اووومممم......آره چیزه من .....خب راستش من روش کراشم
ا.ت : واقعاااا برگامم خب منم باید یچیزی بگم
یونا : اوم بگو
ا.ت : من الان با جیمینم
یونا: واقعاااا خیلی خوشحال شدم ولی من چجوری به جین بگم؟
ا.ت : نگران نباش جورش میکنم برات
یونا : میسییی
جیمین : خب انگار یکی از جین ما خوشش اومده هوم؟
ا.ت : هیییی ترسیدم جیمین
یونا : واای ترسیدم تو از کی اینجایی؟
جیمین : خیلی وقته
یونا : چرا اونوقت ؟
جیمین : اومده بودم حال عشقمو بپرسم
یونا: گگگ
ا.ت : بسه بچه ها
جیمین : یه لحظه میای بریم پیش دوستام ؟
ا.ت : باشه بریم
رفتن پیش دوستای جیمین
یونگی : عه جیمین اومدم عه ا.ت توهم اینجایی
ا.ت : سلام یونگی خوبی
یونگی: ممنون
جیمین ویو *
میخاستم برم پیش ا.ت که دیدیم داره با دوستش حرف میزنه واتسادم گوش دادم یونا عاشق جین بود بعد دست ا.ت رو گرفتم و بردم پیش بچه ها ( منظورش اعضا ) و یونگی و ا.ت داشتن حرف میزدن که یهو من دستمو حلقه کردم دور کمر ا.ت و چسبوندمش به خودم داشت با تعجب نگام میکرد که یونگی گفت
یونگی: چی کار میکنید 😳
ا.ت : من....ن...نمیدونم...چیمین ولم کن
جیمین : بیخیال ا.ت میخام یونگی بدونه
یونگی : چیو باید بدونمممم؟
ا.ت : خب راستش .....چیزه ما
جیمین : ا.ت دوست دخترمه
یونگی : چیییییی؟
ته و کوک : واتتتت ؟
جیمین : شما دو تا کی اومدین
ته و کوک : ادمین اوردمون شوخی کردم
یونگی و ته و کوک : مبارکه ( همزمان )
جیمین و ا.ت : ممنون ( اینم همزمان )
ا.ت ویو *
داشتیم همونجوری با اعضا حرف میزدیم که یهو ......
خماریییییی
شرط : ۵ لایک و ۴ کامنت 🤍
..............................
یونا : اووومممم......آره چیزه من .....خب راستش من روش کراشم
ا.ت : واقعاااا برگامم خب منم باید یچیزی بگم
یونا : اوم بگو
ا.ت : من الان با جیمینم
یونا: واقعاااا خیلی خوشحال شدم ولی من چجوری به جین بگم؟
ا.ت : نگران نباش جورش میکنم برات
یونا : میسییی
جیمین : خب انگار یکی از جین ما خوشش اومده هوم؟
ا.ت : هیییی ترسیدم جیمین
یونا : واای ترسیدم تو از کی اینجایی؟
جیمین : خیلی وقته
یونا : چرا اونوقت ؟
جیمین : اومده بودم حال عشقمو بپرسم
یونا: گگگ
ا.ت : بسه بچه ها
جیمین : یه لحظه میای بریم پیش دوستام ؟
ا.ت : باشه بریم
رفتن پیش دوستای جیمین
یونگی : عه جیمین اومدم عه ا.ت توهم اینجایی
ا.ت : سلام یونگی خوبی
یونگی: ممنون
جیمین ویو *
میخاستم برم پیش ا.ت که دیدیم داره با دوستش حرف میزنه واتسادم گوش دادم یونا عاشق جین بود بعد دست ا.ت رو گرفتم و بردم پیش بچه ها ( منظورش اعضا ) و یونگی و ا.ت داشتن حرف میزدن که یهو من دستمو حلقه کردم دور کمر ا.ت و چسبوندمش به خودم داشت با تعجب نگام میکرد که یونگی گفت
یونگی: چی کار میکنید 😳
ا.ت : من....ن...نمیدونم...چیمین ولم کن
جیمین : بیخیال ا.ت میخام یونگی بدونه
یونگی : چیو باید بدونمممم؟
ا.ت : خب راستش .....چیزه ما
جیمین : ا.ت دوست دخترمه
یونگی : چیییییی؟
ته و کوک : واتتتت ؟
جیمین : شما دو تا کی اومدین
ته و کوک : ادمین اوردمون شوخی کردم
یونگی و ته و کوک : مبارکه ( همزمان )
جیمین و ا.ت : ممنون ( اینم همزمان )
ا.ت ویو *
داشتیم همونجوری با اعضا حرف میزدیم که یهو ......
خماریییییی
شرط : ۵ لایک و ۴ کامنت 🤍
۴.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.